نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 174
تو را بود الا كه او را نصيب كنى، و اگر بيمار شود به عيادت او شويد، و اگر ميوه خرى او را از آن نصيب كنى، و اگر نكنى پنهان دارى از او، رها نكنى تا كودكان تو چيزى از آن به در برند و كودكان او بينند كه پس ايشان را آرزو آيد. آن گه گفت : همسايگان سه اند، يكى سه حق دارد، و يكى دو حق، و يكى يك حق. اما آن كه سه حق دارد : همسايه باشد مسلمان خويشاوند، حق همسايگى دارد و حق اسلام و حق خويشى و آن كه دو حق دارد : همسايه مسلمان باشد، حق اسلام و جوار دارد. و آن كه يك حق دارد : همسايه مشرك كه حق همسايگى دارد بس. و انس روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت : مَنْ آذى جارَهُ فَقَد آذانى؛ هركه همسايه را بيازارد مرا آزرده باشد، و هركه مرا آزرد خداى آزرده باشد، و هركه با همسايه كارزار كند با من كارزار كرده باشد. و رسول عليه السلام گفت : ما زالَ اَخى جَبْرَئيل يُوصِينى فِى حقِّ الجار حتّى ظَنَنْتُ اَنَّهُ يَرِثَنى؛ برادرم جبرئيل مرا چندان وصيت كرده در حق همسايه تا گمان بردم كه ميراث من به او رسد. [1]
خبر فاسق را باور مكنيد
در ذيل آيه : «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقُم بِنَبَإٍ» ، [گويند] آيت در وليد بن عُقبة ابن [ابى] مُعَيط آمد كه رسول صلى الله عليه و آله او را به بنى المصطلق فرستاد بعد از وقعه كارزار تا از ايشان صدقه بستاند. و ميان ايشان در جاهليت عدواتى بود. چون قوم او را بديدند به استقبال او آمدند براى تعظيم فرمان رسول صلى الله عليه و آله او گمان برد كه ايشان او را بخواهند كشت، بترسيد از ايشان و با نزديك رسول اللّه آمد و گفت : يا رسول اللّه ، بنى المصطلق مرتد شدند و صدقه ندادند مرا بخواستند كشت.