responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 170

حضرت ابراهيم عليه السلام در آتش

گفتند : اين [= حضرت ابراهيم عليه السلام] را ببايد سوختن...
آن گه نمرود بفرمود تا ابراهيم را بگرفتند و در خانه اى باز داشتند، و ايشان ساز آتش پيش گرفتند. حايطى بساختند چون حظيره اى و هيزم هاى سخت خشك در آن جا افگندند تا هر كسى را كه حاجتى بود يا بيمار بود اميد داشت قضاى حاجت خود و صلاح بيمار خود، به تقرب و تبرك پشته اى هيزم بياورد و در آن جا انداخت.
محمد بن اسحاق گفت : يك ماه هيزم جمع مى كردند تا چندان جمع كردند كه از بالاى آن حظيره چون كوهى برفت. آن گه از جوانب آتش در او نهادند تا دور او گرفت و سخت شد چنان كه مرغ در آن هوا نيارست پريدن. آن گاه مَنْجنيقى ساختند و بر بالاى بنهادند و ابراهيم را دست و پاى ببستند و در آن جا نهادند و به آتش انداختند.
در خبر است كه : همه خلقان از آن ضجّه كردند مگر جن و انس. فريشتگان گفتند : بار خدايا، تو را در زمين خود يك بنده موحد است، تمكين مى كنى تا او را به آتش بسوزند؟ ما را دستور باش تا او را نصرت كنيم؟ گفت : بروى و اگر از شما يارى خواهد يارى كنى او را، و اگر توكل بر من كند با من گذارى او را. آن فرشته كه بر باران موكل است آمد و گفت : يا ابراهيم، اگر مى خواهى تا باران بر اين آتش گمارم تا فرو نشاند و تو را هيچ گزند نكند. گفت : نخواهم. آن فرشته كه موكل باد بود آمد و گفت : اگر خواهى باد را گمارم تا اين آتش در عالم پراكنده شود. گفت : نخواهم. و اصناف فريشتگان آمدند، هر كسى گفتند : از ما يارى خواه. گفت : نخواهم، حَسبى اللّه ُ؛ خداى بس است مرا.
چون او را در پله منجنيق نهادند، گفت : اَللّهم اَنْتَ الواحِدُ فِى السّماءِ وَاَنَا الواحِدُ فِى الاَرضِ لَيسَ فِى الارضِ اَحَد يَعْبُدُكَ غَيْرى حَسْبىَ اللّه ونِعْمَ الوَكيل.

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 170
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست