responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 164

داشتند. گفت : اى روح الامين، خبر يعقوب چه دارى؟ گفت : خداى او را صبر نكو داد بر مفارقت تو، و او را ابتلا كرده است به حزن و اندوه تو، فَهُوَ كَظيم، او دلى غمگين دارد، گفت : اى جبرئيل، حزن او چه قدر است؟ گفت : هفتاد چندان كه مادرى را باشد كه فرزندش بميرد. گفت : يا جبرئيل، چه مزد است او را؟ گفت : مزد صد شهيد. گفت : مرا ملاقات خواهد بودن؟ گفت : آرى! يوسف عليه السلام گفت : لا اُبالى بَعْدَ ذلك بما يُصيبنى؛ پس از اين باز نگيرم به هرچه به من رسد، و دل خوش شد. [1]

جنگ اُحُد

... مجاهد و كلبى و واقدى گفتند : رسول صلى الله عليه و آله بيرون آمد از مدينه پياده تا به اُحُد آمد و به دست خود صف لشكر راست مى كرد تا اگر يكى از ايشان بديدى كه اندكى از صف خارج بودى اشارت مى كرد كه صف راست دار.
محمد بن اسحاق و سُدّى گفتند : چون مشركان به اُحُد فرود آمدند روز چهارشنبه بود. چون خبر به رسول آمد، كس فرستاد و اصحابان را بخواند و با ايشان مشورت كرد و عبداللّه اُبىّ سَلُول را بخواند و با او مشورت كرد، و پيش از آن هرگز نكرده بود.
و عبداللّه اُبىّ و بيشتر انصار گفتند : بيرون نبايد شدن، هم در مدينه مقام بايد كردن كه ما را عادت چنين رفته است كه هرگه از مدينه بيرون شديم مُصاب و مغلوب و منهزم شديم، و هرگه در مدينه مقام كرديم و ايشان بر ما آمدند، غلبه و ظفر ما را بود، و تو در ميان ما نبودى. اكنون چون وجود تو هست، اولى تر كه ظفر باشد ما را، رها كن اى رسول اللّه تا خود چه كنند! ايشان اگر آن جا مقام كنند، آن


[1] همان، ج ۱۱، ص ۱۳۸.

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 164
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست