responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 152

ايثار

و در حكايت آمد عَن حُذَيْفة العَدَوى كه او گفت : روز يرموك برخاستم و پاره اى آب برگرفتم تا طلب پسر عمى كنم كه با اين جماعت در بيابان بود. گفتم : اگر به او رسم و او را رمقى بُوَد اين شربت آب بدو دهم. به او برسيدم او رمق داشت. خواستم تا آب بدو دهم ناله اى برآمد از پس پشت من. پسر عمّم اشارت كرد به او، برفتم هشام بن العاص را ديدم، برفتم تا آب به او دهم ناله ديگر برآمد. او اشارت كرد كه آب بدو ده. چون به نزديك او رسيدم جان بداده بود [تا به نزديك هشام آمدم او نيز جان بداده بود. ]با نزديك پسر عمّ آمدم، جان بداده بود. گفتم : سبحان اللّه ! ايثار اين باشد. [1]

بايد از سهل جانبان حاجت طلب كرد

ابو سعيد خُدرى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت : حاجت نزديك سهل جانبان امت من طلب مى كنى كه من رحمت خود در دل هاى ايشان نهاده ام و از سخت دلان طلب مكنى كه من سَخَط خود در دل ايشان نهاده ام. ابو ادريس خولانى روايت كرد از ابو الدّرداء كه رسول صلى الله عليه و آله گفت : اِنَّ اللّه َ رفيقٌ يُحِبُّ الرِّفقَ في الامور كُلِّها وَيُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ خاشِع حَزينٍ رَحيم يُعَلَّمُ النّاسَ الخَيْرِ وَيدْعوا اِلى طاعَةِ اللّه ِ وَيُبْغَضُ كُلِّ قَلْبٍ قاسٍ لاهٍ يَنامُ اللَّيْلَ كُلُّهُ فلا يَذْكُرُ اللّه َ وَلا يَدْرى يَرّدُّ عَلَيهِ رُوحهُ اَمْ لا؛ گفت : خداى تعالى رحيم است، مدارا دوست دارد در همه كارها، و دوست دارد هر دلى خاشع نرم، اندوهناك با رحمت را كه مردمان را خير آموزد و خلق را به طاعت خداى خواند و دشمن دارد و هر دلى سخت به بازى مشغول، همه شب بخسبد ذكر خداى نكند، نداند كه روح با او دهند يا نه؟ [2]


[1] همان، ج ۱۹، ص ۱۲۵.

[2] همان، ج ۱۶، ص ۳۱۶.

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 152
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست