responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 145

مرا گفت : الاِخلاص سِرٌّ مِنْ سِرّى استَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ اَحْبَبْتَهُ مِنْ عِبادى؛ گفت : اخلاص سرّى از سرهاى من است، در دل آن بنده نِهَم كِش دوست دارم.
ابوذَر غِفارى گفت : كه رسول صلى الله عليه و آله گفت : اِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حقيقةٌ وَما بَلَغَ عَبْدٌ حقيقةَ الاِخلاصِ حَتّى لا يُحِبَّ اَنْ يُحْمَدَ عَلى شى ءٍ مِنْ عَمَلِ اللّه ِ؛ گفت : هر حقى را حقيقتى است، و بنده به حقيقت اخلاص نرسد تا چشم از آن بيفگند كه او را مدح كنند بر كارى كه براى خدا كند.
حُذَيفه مرعشى گفت : اخلاص آن بود كه بنده را سرّ و علانيت يكى بود. [1]

اداى دَيْن

اَنَس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت : اِيّاكُم وَالدَّيْنَ فَاِنَّهُ هَمٌّ بالّلَيْلِ وَمَذَلَةٌ بالنّهارِ.
و در خبر است كه : فرداى قيامت دو بنده پيش خداى شوند كه يكى را بر يكى حقى باشد، صاحب حق به وام دار آويزد و گويد : [بار خدايا، بفرماى تا حق من بدهد. خداى تعالى گويد : كه از عهده حق او به در آى.] گويد : بار خدايا، من از عهده حق او چگونه برون توانم آمدن، و آنچه حق اوست بر من، ندارم؟ حق تعالى گويد : بنده، هيچ ممكن نباشد كه او را عفو كنى؟ بنده گويد : بار خدايا، نكنم كه حقّ من باز گرفت. حق تعالى گويد : اكنون با او باش تا حقّ تو بدهد. ايشان ساعتى توقّف كنند. گرماى قيامت در ايشان كار كند و تشنگى بر ايشان غالب شود. حق تعالى بفرمايد تا حجاب بردارند و از ميان آن بنده و بهشت و منازل و دَرَجات و غُرُفات بهشت پيدا شود ايشان را و نسيم بهشت بر ايشان جَهَد. مرد صاحب حق گويد : بار خدايا، اين درجات و غُرُفات و منازل كنار است؟ حق تعالى گويد : بنده اى


[1] همان، ج ۲، ص ۱۹۰.

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 145
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست