responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 144

و پنج گانه تن : استنجاست، و ختنه كردن، و حَلْق عانه، و موى بغل پاك كردن، و ناخن گرفتن، و اين جمله سنّت است، مگر اِستنجا و خِتان بَعْدَ البُلُوغْ، و حمل كردن بر عموم اولى تر باشد. [1]

اجل كه مى رسد...

شهر بن حَوْشَبْ گفت : يك روز ملك الموت در نزديك سليمان شد عليهماالسلام از جمله همنشينان او در يكى مى نگريد، تا چند بار به او نگريد. چون برفت، آن مرد گفت سليمان را : يا رسول اللّه ، اين مرد كه بود، ملك الموت بود؟ در روى من بسيار مى نگريد، ترسم مرا اجل نزديك رسيده است، ولكن يا رسول اللّه ، اگر باد را فرمايى تا مرا به زمين هند برد. سليمان باد را فرمود تا او را به زمين هند برد و بنهاد. بر دگر روز ملك الموت پيش سليمان آمد. سليمان گفت : يا ملك الموت، ديروز در فلان مرد از همنشينان من بسيار نگريدى، چرا؟ گفت : تعجب آن را كه خداى مرا فرموده بود كه جان او بردارم به زمين هند، و من او را بَرِ تو ديدم! گفت : پس چه كردى؟ گفت : به زمين هند جانش برداشتم، ندانم تا چون رسيد به مدت نزديك آن جا، وَهُوَ قَوْلُهُ : اِذا اَرادَ اللّه ُ قَبْضَ عَبْدٍ بِاَرضٍ جَعَلَ لَهُ فِيها حاجَةً؛ چون خداى خواهد تا جان بنده اى به زمينى بردارد، او را آن جا حاجتى كند. [2]

اخلاص

حُذَيفه يمان گفت : از رسول صلى الله عليه و آله پرسيدم كه اِخلاص چه باشد؟ رسول صلى الله عليه و آلهگفت : من از جبرئيل پرسيدم، جبرئيل عليه السلام گفت : من از خداى ـ عزّ وجلّ ـ پرسيدم،


[1] همان، ج ۶، ص ۱۲۹.

[2] همان، ج ۱۵، ص ۳۱۶.

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 144
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست