نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 143
ابتلاى بنده صالح
و در خبر هست كه لقمان پسرش را گفت : يا بُنىَّ! اِنّ اللّه َ تعالى يُجرَّبَ العَبْدَ الصّالِحَ بِالمِحَنِ والبَلاءِ كَما يُجَرَّبُ الذّهَبَ بالنّار؛ گفت : خداى بنده صالح را به بلا چندان ابتلا كند كه زر را به آتش امتحان كند. حسن بن محمد الواعظ گفت : بكر بن علىّ المِصّيصى از جمله ابدال بود، سى سال بود كه بيمار بود. اصحابش او را گفتند : خواهى كه بهتر شودى از اين بيمارى؟ گفت : نه. گفتند : خواهى تا بميرى؟ گفت : نه. گفتند : چگونه؟ گفت : اگر از اين دو گانه يكى خواهم، خلاف آن خواسته باشم كه به خود كه خداى به من خواسته است، و من نخواهم كه خواستِ من در خلاف خواستِ خداى بود، مرا به اين فضول چه كار است؟! من بنده مملوكم، خداوند من آنچه صلاح من باشد بِه داند، خود مى كند. [1]
ابراهيم عليه السلام خليل اللّه
اهل اشارت گفتند : خداى تعالى ابراهيم را براى آن خليل خود گفت كه او را امتحان كرد به تن و جان و مال و فرزند. مال به مهمان داد، و فرزند به قربان داد، و تن به نيران داد، و جان به خداى رحمان داد، خداى تعالى او را خليل خود گفت... وقَولُهُ : «وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَ هِيمَ حَنِيفًا» ؛ [از دين حنيف حضرت ابراهيم عليه السلام پيروى كرد]. گفتند : در ده چيز، گفت : پنج در سر و پنج در تن، اما آنچه در سر است : مضمضه است، و استنشاق، و مسواك كردن، و قَصّ الشارب، و فرق سر باز كردن تا موى بشوليد نباشد آن را كه موى دراز بود.