responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 142

باز او را بيفگند. رُكانه گفت : خداى تو تو را نصرت مى كند و لات و عزّى مرا خذلان، شَأنُكَ بالغَنَم. گوسپند اينك از آنچه خواهى بگزين و بِبَر، رسول صلى الله عليه و آلهگفت : مرا به گوسپند تو حاجت نيست، ولكن اگر چيزى مى خواهى و من آن چيز را به تو ارزانى دارم، ايمان آر به خدا تا جان از دوزخ برهانى. گفت : آيتى بايد كه من بينم تا ايمان آرم، گفت : چه آيت خواهى كه من باز نمايم و از خداى تعالى درخواهم تا پيدا كند؟ ركانه نگاه كرد بر كرانه وادى درختى بود بزرگ با شاخه هاى تمام، گفت : خواهم تا آن درخت را بخوانى و بفرمايى تا به دو نيمه شود، يك نيمه پيش تو آيد و يك نيمه بر جاى بماند، رسول صلى الله عليه و آلهبا او عهد كرد كه اگر اين آيت خداى بدو دهد او خلاف نكند و ايمان آرد. او قبول كرد، رسول صلى الله عليه و آلهخداى را بخواند، خداى تعالى اجابت كرد و آن درخت را بشكافت و رسول صلى الله عليه و آلهنيمه درخت را بخواند پيش او آمد با شاخ و برگ و بيخ پيش رسول صلى الله عليه و آلهبايستاد. رُكانه گفت : آيةٌ عَظيمةٌ؛ آيتى بزرگ است. آنگه گفت : يا محمد، بفرماى تا با جاى خود رود و ملتئم گردد. رسول صلى الله عليه و آله دعا كرد تا نيمه درخت به جاى خود شد و با هم شد و هم چنان شد كه بود. مرد گفت : آيتى بزرگ است ولكن من ايمان نيارم، ترس آن را كه زنان قريش گويند : ركانه از محمد بترسيد و ايمان آورد، ولكن سى گوسپند از خيار اين گوسپندان بگزين كه حق تو است و ببر. رسول صلى الله عليه و آله گفت : مرا به گوسپند حاجتى نيست و او را رها كرد. صحابه چون رسول را نمى يافتند دل مشغول شدند. هر گروهى به جانبى برفتند نگاه كردند رسول صلى الله عليه و آله را ديدند از وادى اِضَم برمى آمد. گفتند يا رسول اللّه ، تنها به اين وادى فرو شدى ودر اين وادى مشركى هست فتّاك قتّال ما از او بر تو مى ترسيديم.
رسول صلى الله عليه و آله گفت : بَعْدَ ما اَنزلَ اللّه عَلىَّ، وَاللّه يَعْصِمُكَ مِنَ النّاس؛ پس از آن كه خداى تعالى گفت : خداى تو را نگاه دارد از كافران و ايشان را بر تو راه ندهد؟ [1]


[1] همان، ج ۷، ص ۸۳ .

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 142
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست