نام کتاب : تفسير پژوهي ابوالفتوح رازي نویسنده : ایازی، سید محمد علی جلد : 1 صفحه : 152
نبودى از ترس مرگ چرا مى گريى؟ گفت: نه، يا رسول اللّه ! و لكن براى آن مى گريم كه چرا يك جان دارم و يك بار مى توانم فدايت كنم. من مى بايستى تا هزار جان داشتم تا به هر نوبتى جانى به فدايت نمايم.... در خبر است از حضرت صادق عليه السلام كه: حق تعالى در اين شب به فرشتگان مباهات كرد. جبرئيل و ميكائيل را گفت: من در آسمان ميان شما برادرى داده ام از شما دو نفر، كيست تا اختيار آن كند كه جان فداى برادر نمايد؟ ايشان هر يك توقف مى كردند. حق تعالى گفت: على از شما جوانمردتر است كه جان به فداى برادر كرده است و بر بستر او خوابيده است تا به جاى او كشته شود. به عزّ عزّت من كه بروى و بر او موكّل باش و دشمن را از او دفع نما». [1] آرى، على عليه السلام جانش را نثار خدا كرد و وجودش را به اطاعت خدا فروخت و براى بذل كردن خون مباركش براى رهايى پيامبر از شرّ دشمنان اعلام آمادگى كرد. او در آن زمان بيش از بيست سال نداشت. اگر چنين داد و ستدى اتفاق نمى افتاد، تبليغ دين ناتمام مى ماند و جان پيامبر در معرض خطر قرار مى گرفت و براى هميشه چراغ دين خاموش مى شد. اين فضيلت و كرامت و اخلاص، كه احدى را در عالم هستى در آن شريك نيست، براى حضرت على عليه السلام ثبت شد و آيه ۲۰۷ بقره براى نشان دادن اخلاص آن امام مخلصان نازل گشت. رازى به مناسبت مطيع و تسليم بودن آن حضرت مى فرمايد: «گويند يكى از جمله صالحان به بازار رفت تا بنده اى خرد. غلامى را نزد او آوردند، گفت: يا غلام! چه نامى؟ گفت: فلان. گفت: چه كار كنى؟ گفت: فلان كار، گفت: نخواهم اين غلام را. غلامى ديگر آوردند به او، گفت: يا غلام! چه نامى؟ گفت: آن كه توأم خوانى. گفت: چه خورى؟ گفت: آن خورم كه تو دهى. گفت: چه پوشى؟