نگر چه شوم جهانى است اين كه جفت از جفت خوشى نيابد تا پاره ز جان نبرند
-
و حال صنعتها بعد از اين ياد كرده شود- و ببايد دانست كه تخييلهائى كه- مقتضاء بسايط
الفاظ و معانى مفرد بود صناعى نباشد- و آنچه مقتضاء تركيبات باشد دو صنف بود- يكى آنچه
از تركيب اول حادث شود- كه انواع اقوال مفرد بر آن مشتمل بود- و ديگر آنچه از تاليف
اقوال حادث شود- و صنف اول در افادت تخييل تام نبود- چه اقوال مفرد بمثابت مواضع و
انواع- يا مقدمات كلى بود در صناعات مذكور- و آن را بانفراد بىمقارنت قولى ديگر- بمطالب
جزوى تعلق نتواند بود- و اما آنچه از تاليف اقوال حادث شود- افادت تخيل كند بر وجهى
كه خواهند- و در موضعى كه خواهند و آن را قياسات شعرى خوانند- و تعلقش بيشتر بامور
جزوى بود مانند خطابت- و فائده آن حدوث انفعالات نفسانى بود- از بسط و قبض و تعجب و
حيرت و خجلت و فتور و نشاط- و غير آن كه تابع تخيلات باشد- تا بحسب آن نفس بتعظيم و
تصغير و تهويل و تسهيل امور حكم كند- و در اغراض مدنى مذكور- يعنى مشاورات و مشاجرات
و منافرات نافع باشد- و بر اقتناء فضائل و منع از رذائل- و ديگر حركات نفسانى باعث
گردد- و هر چند خطابت شريك شعر باشد در اين منفعت- اما خطابت نفع بتصديق كند و شعر
بتخييل- و تخييل در بعضى نفوس مؤثرتر از تصديق آيد- چنانك گفته آمد- و منفعت خاص اين
صناعت- كه هيچ صناعت ديگر در آن مشارك نباشد التذاذ- و تعجب نفس بود- و اشعار متاخران
بسوى اين غرض تنها بسيار بود- و متقدمان بيشتر بسوى اغراض مدنى گفتهاند- و اگر در
حد اعتبار غرض كنند بايد گفت- شعر كلامى بود مؤلف از اقوال مخيل- كه انفعالى مطلوب
بحسب غرضى از اغراض مدنى- يا غير آن تابع آن تخييل باشد- و چون