و
بر وجهى ديگر اقتضاء تخيل تنها- و نفوس اكثر مردم تخيل را مطيع تر از تصديق باشد- و
بسيار كسان باشند كه- چون سخنى مقتضاء تصديق تنها شنوند از آن متنفر شوند- و سبب آنست
كه- تعجب نفس از محاكات بيشتر از آن بود كه از صدق- چه محاكات لذيذ بود- و اما صدق
اگر مشهور بود- مانند چيزى باشد مكرر و منسوخ از جهت ظهور- و اگر غير مشهور بود- در
معرض طلب التذاذ بان التفاتى نباشد- و باشد كه صادق غير لذيذ بتحريفى مقتضى تخييل لذيذ
شود- و نيز باشد كه- التفات بتخييل نفس را از التفات تصديق باز دارد- و تصديق نيز هر
چند مانند تخييل انفعالى نفسانى است- اما انفعال تصديقى از جهت قبول قول است- بحسب
اعتبار مطابقت آن با خارج- و انفعال تخيل از جهت التذاذ- و تعجب از نفس قول بىملاحظت
امرى ديگر- پس اول بحسب حال مقول عليه است- و دوم بحسب حال قول- و بعد از تقديم اين
معانى گوئيم- امورى كه اقتضاء تخيل كند در قول چهار چيز بود- ا عدد زمانهاى قول بر
وجهى ايقاعى يا نزديك بان- و آن وزن بود- ب آنچه مسموع بود از قول يعنى الفاظ- ج آنچه
مفهوم بود از او يعنى معانى- د امورى كه متعلق بود بهر دو بهم- و مسموع اقتضاء تخيل
يا بجوهر لفظ كند- يا بهيئت مذكور در باب اخذ بوجوه- و آنچه بجوهر لفظ كند- يا بفصاحت
و جزالت لفظ كند يا بحسب حيلتى- و همچنين آنچه اقتضاء تخييل بحسب معنى كند- يا بغرابت
معنى كند يا بحسب حيلتى- و امور متعلق بهر دو هم بر اين قياس- و حيلتهاى صناعى را-
كه متعلق بلفظ يا بمعنى يا بهر دو بود صنعت خوانند- و معرفت آن بنزديك متاخران علمى
مفرد است از علوم شعر- و مثال لفظ مخيل بحسب فصاحت و متانت اين است نظم-
چو فردا بر آيد بلند آفتاب من و گرز و ميدان و افراسياب