احوال
مشهور بود- و باشد كه در شهرت او پوشيده بود- و بمقارنت مثالى كه مطابق باشد واضح گردد-
و مشهور ظاهر در بادى الرأي مشهور بود- و بحسب تعقب مشهور نبود- و شبيه بمشهور بسبب
عرضى غير لازم مشهور نمايد- و بزوال آن عرض مشهور نباشد- پس شهرت او در وقتى و بحسب
حالى بود- و در غير آن وقت و حال مشهور نبود- و مشهور ظاهر در خطابيات استعمال توان
كرد- و شبيه بمشهور در قياسات مشاغبى- چنانك بعد از اين گفته شود- و هيچ كدام در جدل
استعمال نتوان كرد- و اعتبار دوم اقتضاء قسمت مشهور كند بعام- چنانك كذب قبيح است و
عدل واجب- و اكثرى چنانك خداى تبارك و تعالى يكى است- و خاص مثلا نزديك خواص- چنانك
ايثار جميل بهتر از ايثار لذيذ- و بنزديك عوام چنانك عكس اين حكم- و بنزديك اهل صناعت
خاص- چنانك صحت اجماع بنزديك فقها- و يا بنزديك اتباع فاضلى- چنانك اطلاق طبيعت خامسه-
بر فلك بنزديك اصحاب معلم اول و مشهورات از مبادى مشترك بود ميان سايل و مجيب- و اما
متسلمات مبدا تواند بود و ليكن خاص سايل را- و سؤال جدلى نشايد كه از مشهور مطلق بود-
يا محدود در جدل- يا اهل آن صناعت كه بنزديك ايشان مشهور بود- چه اگر سايل سؤال از
مشهور مطلق كند- آن را در معرض اشتباه و تنازع آورده باشد- و مجيب را بر مخالفت مشهورات
دلير گردانيده- بل ايراد آن بر سبيل تمهيد قواعد بايد كرد- و همچنين نشايد كه- سايل
از ماهيت و لميت چيزها سؤال كند- چه آن تعلم باشد نه جدل- بل سؤال از ماهيت بر سبيل
استفسار لفظ باشد- يا بر اين وجه كه گويد- هل تقول ان الانسان هو الحيوان الناطق ام
لا- يا بر آنچه اعتراف كند ايراد نقضى كند- و باشد كه سؤال بر اين جمله كند- كه اگر
حد انسان حيوان ناطق نيست پس چيست- و مجيب را حدى نبايد گفت- اگر مصطلح چنان بود كه
در اين موضع جواب