غايتى-
مانند اركان و امزجه و اخلاط و اعضاء و غيره- بنزديك كسى كه آن را موضوعات طب نهد-
چه غايت معرفت همه حصول صحت است- و اما مبادى علوم از جمله مقدمات برهانى بود- و نه
هر مقدمه مبدأ باشد- بل مبدا برهان مقدمه باشد كه آن را وسطى نبود- يعنى بحدى اوسط-
كه ميان هر دو حد مقدمه افتد آن را بيان نكنند- و آن يا باعتبار علم مطلق بود يا باعتبار
علمى خاص- و مبدا علم منطق را وسط نبود على الاطلاق- يعنى بين بود بنفس خود بىاحتياج
ببرهانى- چه اگر هر مقدمه محتاج برهانى بودى- دور لازم آمدى- تا هر يكى پيش از آنك
بين شوند بين بودندى يا تسلسل- و مع ذلك ثبوت هر حدى حدى را كه مجاور او بودى- هم بىوسطى
بودى و مبدا علم خاص را وسط نبود- اما در آن علم خاص و شايد كه در علمى ديگر وسطش بود-
و سبب آن بود كه وسط متعلق بموضوع علمى ديگر بود- پس اگر در آن علم ببيان آن مشغول
شوند تداخل علوم لازم آيد- و آنگاه همه علمها يك علم شود- و بر آن تقدير هر كه خواهد
يك فن بشناسد- او را همه علوم ببايد شناخت- و همچنانك در علم خاص اثبات مبدا نتوان
كرد- صاحب آن علم را با كسى كه منكر آن مبدا بود- يا بنا نه بر آن مبدا نهد منازعت
نتواند بود- و باعتبارى ديگر مبادى يا عام بود يا خاص- و عام همه علوم را بود يا چند
علم را- مثال عام همه علوم را- آنك يك چيز يا ثابت بود يا منتفى- و مثال عام چند علم
را- آنك چيزهائى كه مساوى يك چيز باشد متساوى باشند- چه اين مقدمه علوم رياضى را عام
است- و در غير آن علوم نيفتد- و مثال مبدا خاص بعلمى- آنك جسم مؤلف از ماده و صورت
است علم طبيعى را- و آن نيز يا همه اجزاء علم را عام بود- يا خاص بود ببعضى اجزاء علم-
و موضوع در مبدا خاص- يا موضوع علم باشد يا جزوى از او يا نوعى در تحت او- يا عرضى
از اعراض ذاتى او- و محمولش يا خاص بود بموضوع يا نبود- و اول اقتضاء آن كند كه آن
مقدمه جز در آن علم نيفتد-