باورهاى پايه و بديهى، عبارت از قضايايى اند كه صرف تصور موضوع و محمول براى تصديق و حكم به آن ها كفايت مى كند و در تصديق، حاجتى به حد وسط ندارند; بنا بر اين، هر انسانى اگر گرفتار شبهه در مقابل بداهت نشود، آن تصديق را تحصيل مى كند.تا اين جا، مفاد عقلانيت اعتدالى با عقلانيت حداكثرى مشترك است; ولى عقلانيت حداكثرى در تعداد بديهيات، از مرز 30 دسته گذشته است; و اينان لااقل اوّليات، مجرّبات، فطريات، حدسيات، متواترات، وجدانيات و مشاهدات را به عنوان بديهيات پذيرفته اند و چنين نتيجه گرفته اند كه تمام گزاره هاى نظرى، به يكى از اين بديهيات مستند مى شود و وجود هر گونه قضيه ى ظنّى را انكار نموده اند و اثبات تمام گزاره هاى نظرى را ممكن دانسته اند; در حالى كه عقلانيت اعتدالى على رغم پذيرش بديهيات و امكان استناد نظريات به بديهيات، تنها به بداهت اوّليات و وجدانيات و فطريات اعتراف مى كند و سّر بداهت فطريات را ارجاع آن ها به اوّليات، و سرّ بداهت اوّليات و وجدانيات را نيز ارجاع آن ها به علوم حضورى مى داند. با توجه به دايره ى حداقلى بديهيات، تنها برخى از گزاره هاى مستنتج به صورت يقينى ظاهر مى شوند و ساير قضايا در حد ظنييات يا يقينيات عقلايى و روان شناختى باقى مى مانند و با نظريه ى انسجام گرايى مى توان به رجحان قضاياى ظنى نسبت به يك ديگر حكم كرد. با اين بيان، تفاوت عقلانيت اعتدالى با عقلانيت انتقادى و ايمان گرايى افراطى روشن مى گردد.برخى از فيلسوفان دين از جمله پلنتيجا با طرح معرفت شناسى اصلاح شده ( efo med epistemology)، نقش مهمّى براى تجربه ى دينى در موجّه ساختن اعتقادات دينى قائل شدند. وى بر اين باور است كه هم چنان كه اعتقادات مبتنى بر تجربه ى حسّى، اعتقادات پايه اند، اعتقاداتى كه بر تجربه ى دينى مبتنى هستند نيز اعتقادات پايه به شمار مى روند; پس مى توان اعتقاد به خداوند را باور پايه معرفى كرد.[45] اين ادعا، گر چه همانند نظريه ى فطرت در فرهنگ اسلامى، تا حدودى ايمان دينى را توجيه مى كند و با حضورى بودن تجربه ى دينى، پايه بودن آن را تضمين مى كنند، ولى بايد در اعتقادات پايه تلاش كرد به مصاديقى اشاره شود كه مورد پذيرش همگان باشد و اجماع عام را به دنبال داشته باشد; نتيجه آن كه طرف داران معرفت شناسى اصلاح شده، نه تنها از براهين وجود خداوند بى نياز نيستند بلكه نسبت به براهين ردّ وجود خداوند نيز بايد حساسيت نشان دهند.خلاصه ى سخن آن كه نظريه ى عقلانيت اعتدالى به مدد باورهاى پايه، يعنى اوّليات، وجدانيات و فطريات، حقّانيّت پاره اى از اعتقادات دينى را ثابت مى كند; به گونه اى كه تشكيك بردار نباشد و پاره ى ديگرى از اعتقادات دينى نيز با حقّانيّت دسته ى اول، ارزش معرفت شناختى پيدا مى كنند و هم چنين معقوليت اعتقادات دينى نيز با اين فرايند ثابت مى گردد; زيرا كسانى كه به خرد ناپسندى و نامعقوليت باورهاى دينى حكم كرده اند، بدان جهت بوده كه گويا باورهاى دينى، فاقد روش معرفت شناختى و تحقيق پذيرى اند; بر اين اساس، صدق و كذب را بر آن ها بار نمى كردند; پس نه تنها باورهاى دينى معقوليت دارند كه حقّانيّت نيز دارند و با قراين و دلايل فراوانى تأييد پذيرند.چالش هاى عقل و دين1.آيا عقل و فلسفه مى توانند اعتقادات دينى را توضيح دهند؟ يك پرسش مهم در رابطه ى عقل و دين اين است كه آيا عقل يا فلسفه مى تواند اعتقادات دينى را وضوح بخشد؟و يا اين كه به تعبير آنسلمِ قديس: «من نمى فهمم تا ايمان آورم، بلكه ايمان مى آورم تا بفهمم».تاريخ فلسفه گواه اين مطلب است كه فيلسوفان با استفاده از مفاهيم فلسفى، در تبيين، وضوح بخشيدن و دفاع كردن از مفاهيم دينى مانند خداوند، عدل الهى، عنايت الهى، نظام احسن، معجزه و... و نيز باورهاى دينى تلاش فراوان نمودند; ولى آيا فيلسوفان در اين وضوح سازى موفق بوده اند؟بررسى تمام دعاوى و فيلسوفان و تبيين و تحليل آن ها كار دشوارى است كه در اين مختصر نمى گنجد; ولى به اعتقاد بسيارى از مسيحيان، اين كوشش ها نسبت به باورهاى خرد ستيز مسيحيت مانند تجسّد و فديه، ناكام بوده است.