احتمال صدق كدام بيش تر است؟لااقل بايد به سازگارى منطقى و درونى نظام دينى دست يافت و با سازگارى و انسجام و تلايم درونى يكى نظام دينى، به ترجيح آن نظام بر ساير نظام هاى دينى فتوا داد; بنا بر اين، نمى توان از ارزيابى عقلانى نظام هاى اعتقادى اجتناب ورزيد.3.عقل گرايى انتقادىروى كرد سوم به عقل گرايى انتقادى (c itical ationalism) موسوم است; اين روى كرد، نه عقلانيت حداكثرى را مى پذيرد و نه ايمان گرايى افراطى را; يعنى هم به امكان نقد و ارزيابى عقلانى نظام هاى دينى اعتقاد دارد و هم صحت يك نظام دينى را به صورت قاطعانه و همگانى ميسّر نمى داند. بدين ترتيب، مى توان نظام هاى دينى را عقلا مورد ارزيابى و نقد قرار داد; ولى اثبات قاطع و همگانى آن ها امكان پذير نيست.بر اساس اين روى كرد، بايد تمام تلاش خود را در شناخت براهين مؤيد نظام هاى دينى به كار گيريم و آن گاه براهين را در نظام هاى رقيب مقايسه كنيم و تمام انتقادها را مورد پژوهش قرار دهيم. عقل گرايى انتقادى، بيش از آن كه طالب اثبات قطعى باورهاى دينى و نظام هاى اعتقادى باشد، بر نقش عقل در نقد اعتقادات دينى تأكيد مىورزد و اين نگرش، توجيه عقلانى باورهاى دينى را ناديده مى گيرد و حكم قطعى را از خود سلب مى كند و نفى حكم قطعى، ساختمان آن را نيز ويران كرده و به نسبيت مى انجامد.4.عقل گرايى اعتدالىآيا مى توان با نفى عقل گرايى حداكثرى و ايمان گرايى افراطى به عقل گرايى انتقادى روى آورد؟حق مطلب آن است كه عقل گرايى انتقادى، متأثر از معرفت شناسى كانت و علم گرايى پوپر شده است كه با نقد دو مكتب، اين مدل از عقل گرايى نيز آسيب مى پذيرد; بر اين اساس، نگارنده، به عقل گرايى اعتدالى گرايش دارد; بدين معنا، پاره اى از اعتقادات دينى كه اصول اساسى دين شمرده مى شوند را مورد پژوهش قرار مى دهيم و بعد از مرحله ى فهم دقيق آن ها، به دنبال مقدمات برهان جهت اثبات آن ها مى رويم و دلايل رد آن ها را به نقد مى كشيم. بر فرض، اين دلايل مورد توافق عموم قرار نگيرد; ولى چنان نيست كه براى عموم قابل عرضه نباشد; زيرا اين دلايل مستند به بديهيات است; بديهيات و باورهاى پايه اى كه مورد اجماع عام هستند و بالتبع گزاره هاى مستنتج نيز مورد پذيرش همگانى قرار مى گيرند; البته اگر گرفتار شبهه در مقابل بداهت يا پيش فرض هاى غلط نگردند.نگارنده سعى كرده است در سراسر اين كتاب، موضع عقل گرايى اعتدالى را دنبال كند; بر اين اساس، پاره اى از براهين را نقد مى كشيم ولى برخى از براهينى را كه به باورهاى پايه و بديهيات مستند باشند مى پذيريم. نتيجه آن كه با اين مدل، ميان عقل و ايمان، انس مباركى بر قرار مى گردد.عقلانيت اعتدالى، دو تئورى مشخص در قلمروِ تئورى هاى صدق و تئورى هاى توجيه را مى پذيرد. از ميان تئوى هاى صدق كه عبارتند از: تئورى مطابقت (co espondence)، تئورى انسجام (cohe ence)، تئورى پراگماتيسم (p agmatic)، تئورى نسبيت ( elativite) و تئورى كاهش گرا و حشو اظهارى (asse ti ely edondancy)، تنها تئورى مطابقت را صحيح مى داند; يعنى حق و صدق را به معناى مطابقت انديشه با واقع نفس الامر مى گيرد.[44]و اما از ميان تئورى هاى توجيه، يعنى مبنا گرايى تعقلى، مبنا گرايى تجربى، انسجام گرايى، نسبيت گرايى و عمل گرايى، تنها مبنا گرايى تعقلى را پذيرا مى شود. بر اساس مبنا گرايى تعقلى، باورهاى انسان به دو دسته ى باورهاى پايه و بديهى و باورهاى مستنتج و نظرى منشعب مى شوند.