بنا بر اين، عُرفى شدن فرايندى است كه طى آن، وجدان دينى، اعتبار و اهميّت خود را از دست مى دهد و اين بدان معناست كه دين در عملكرد نظام اجتماعى، به حاشيه رانده مى شود و كاركردهاى اساسى جامعه با خارج شدن از زير نفوذ و نظارت عوامل كه اختصاص به امر ماوراى طبيعى دارند، عقلانى مى گردد.[11]پرسش هاى سكولاريسم و سكولاريزاسيون نيز با يك ديگر تفاوت دارند. امّا پرسش هاى اصلى سكولاريزاسيون به شرح ذيل اند:ـ آيا عرفى شدن يك فرايند محتوم است و همه ى اديان و تمام جوامع، دير يا زود بدان دچار خواهند شد و اراده ى بشرى هيچ تأثيرى در سرنوشت آن نخواهد گذاشت؟ـ آيا اديان در فرايند عرفى شدن، تأثير گذارند؟ـ عناصر و شاخصه هاى نمايان گر عرفى شدنِ دين يا جامعه چيست؟ـ آيا فرايند عرفى شدن در جوامع اسلامى، همان مسير در جوامع غربى را مى پيمايد؟امّا پرسش هاى اصلى سكولاريسم به شرح ذيل اند:ـ مبانى و بنيادهاى تئوريك سكولاريسم چيست؟ـ آيا پيشينه ى تاريخى مسيحيت، مدافع سكولاريسم بوده است؟ـ آيا تاريخچه ى اسلام و پيشوايان دين محمدى(صلى الله عليه وآله وسلم) ايدئولوژى سكولاريسم را پذيرا بوده اند؟ـ متون دينى اسلام، مسيحيت چه خاست گاهى نسبت به اين تفكّر دارد؟ـ آيا اسلام مواجهه ى مثبتى با دنيا دارد و اصولا جايگاه معتبرى براى عقل و عقلا قائل است؟نگارنده در اين نوشتار قصد دارد با غور در ادبيات نظرى، عرفى شدن در غرب و تحليل ريشه هاى تاريخى و مبانى فكرى شكل گيرى اين ره يافت، به پرسش هاى فوق پاسخ داده و ثابت كند كه زمينه هاى عرفى شدن در مسيحيت، قابليت انطباق با اسلام را ندارد و عرفى شدن، يك نظريه ى منحصر و منبعث از شرايط تاريخى، اوضاع فكرى و اجتماعى غرب مسيحى است و قابليت تعميم به ديگر دوره هاى تاريخى و جوامع را ندارد و اسلام به مثابه دين كامل، به ره يافت هاى عقلى و عقلانى توجه نموده و واكنشى بر خلاف مسيحيت در برابر پديده ى عرفى شدن دارد.چگونگى رابطه ى دين و دنياپس از تعريف دين و دنيا و سكولاريسم و سكولاريزاسيون، به پاسخ خود، در باره ى رابطه ى دين و دنيا خواهيم پرداخت و روشن خواهد شد كه آيا دستاورهاى آسمانى و آيات و روايات، تنها به آباد كردن آخرت توجه دارند يا به نيازهاى فردى و اجتماعى دنيوى انسان ها نيز پاسخ مى دهند؟در قبال اين پرسش، دو روى كرد مختلف مطرح شده است; روى كردى كه در غرب با خاست گاه مناسبى زاييده شده و به جدا انگارى دين از دنيا يا سكولاريسم انجاميد و سپس كشورهاى اسلامى از جمله ايران را ـ در عصر قاجاريه و حاكميت پهلوى ـ در بر گرفت كه به لطف الهى با جريان انقلاب اسلامى به افول پيوست; و دومين تفكّر كه به پيوند دين و دنيا فتوا مى دهد; علاوه بر عقل و تجربه ى آدمى، در پاسخ به نيازهاى فردى و اجتماعى انسان ها از دين نيز مدد مى گيرد. و اينك به دلايل هر دو طايفه و مبانى سكولاريسم مى پردازيم.دلايل طرف داران سكولاريسم در مسيحيتمسيحيان براى اثبات سكولاريسم، به دلايل « برون دينى » و « درون دينى » تمسك مى جويند; البتّه گناه برداشتن اوّلين گام ها در طريق جدا انگارى دين و دنيا بر ذمّه ى كارگزاران دينى بوده است و بار مسئوليت اوّلين مرحله ى حاشيه نشين كردنِ اعتقادات ماوراى طبيعى و حذف دين از صحنه ى اجتماع و بستر زندگى بشريت، بر دوش كشيشان است; ولى عوامل ديگر معرفت شناختى، انسان شناختى و جامعه شناختى نيز در كاستن احساس وابستگى انسان به الوهيت مؤثر بوده است.1.سيره و سنّت عملى و نظر كليساى سنّتىتفكيك كار قيصر و حكومت از كار خدا و دين و جدا انگارى نهاد دين از نهاد سياست، به صراحت در گفتار كشيشان مطرح بوده است. مارسل بوازار، در تأكيد و تأييد بر اين جدا انگارى مى نويسد: « در مسيحيت قرون وسطا، كشيشان به پيروان خود توصيه مى كردند كه به تزكيه و زهد و عبادت مشغول باشند و برنامه ى روشنى براى فعاليت هاى اجتماعى و مشاركت مردم در كارها ارايه نمى كردند ».[12]