و اين دليل
بر نهايت بزرگوارى يوسف است كه نه تنها از حق خود گذشت و حتى حاضر نشد كمترين
توبيخ و سرزنش- تا چه رسد به مجازات- در حق برادران روا دارد، بلكه از نظر حق
اللَّه نيز به آنها اطمينان داد كه خداوند غفور و بخشنده است، و حتى براى اثبات
اين سخن با اين جمله استدلال كرد كه او ارحم الراحمين است.
***
در اينجا
غم و اندوه ديگرى بر دل برادران سنگينى مىكرد و آن اينكه پدر بر اثر فراق
فرزندانش نابينا شده و ادامه اين حالت، رنجى است جانكاه براى همه خانواده، به
علاوه دليل و شاهد مستمرى است بر جنايت آنها، يوسف براى حل اين مشكل بزرگ نيز چنين
گفت:
" اين
پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيفكنيد تا بينا شود" (اذْهَبُوا
بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً).
" و سپس
با تمام خانواده به سوى من بيائيد" (وَ
أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ).
نكتهها:
1- چه كسى
پيراهن يوسف را ببرد؟
در پارهاى
از روايات آمده كه يوسف گفت: آن كسى كه پيراهن شفا بخش من را نزد پدر مىبرد بايد
همان باشد كه پيراهن خونآلود را نزد او آورد، تا همانگونه كه او پدر را ناراحت
ساخت اين بار خوشحال و فرحناك كند!، لذا اين كار به" يهودا" سپرده شد
زيرا او گفت من آن كسى بودم كه پيراهن خونين را نزد پدر بردم و گفتم فرزندت را گرگ
خورده و اين نشان مىدهد كه يوسف
نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 10 صفحه : 64