نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 9 صفحه : 197
حكم به معناى سياست و
ولايت و قطع خصومت را به آن حضرت نسبت نمىدهد.
[عهد شكنى
مشركين، مجوز مقابله به مثل به آنان بوده است]
بنا بر اين،
منظور از آيه اين است كه: خداوند قضا رانده به اينكه از مشركين كه شما با آنان
معاهده بستهايد امان برداشته شود، و اين برداشته شدن امان جزافى و عهدشكنى بدون
دليل نيست، چون خداوند بعد از چند آيه مجوز آن را بيان نموده و مىفرمايد كه: هيچ
وثوقى به عهد مشركين نيست، چون اكثرشان فاسق گشته و مراعات حرمت عهد را نكرده و آن
را شكستند، به همين جهت خداوند مقابله به مثل يعنى لغو كردن عهد را براى مسلمين
نيز تجويز كرده و فرموده:
(وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ
إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ)[1] و ليكن با
اينكه دشمن عهدشكنى كرده خداوند راضى نشد كه مسلمانان بدون اعلام لغويت عهد آنان
را بشكنند، بلكه دستور داده نقض خود را به ايشان اعلام كنند تا ايشان بخاطر بى
اطلاعى از آن بدام نيفتند. آرى، خداى تعالى با اين دستور خود مسلمانان را حتى از
اين مقدار خيانت هم منع فرمود.
و اگر آيه
مورد بحث مىخواست شكستن عهد را حتى در صورتى كه مجوزى از ناحيه كفار نباشد تجويز
كند مىبايستى ميان كفار عهدشكن و كفار وفادار به عهد فرقى نباشد، و حال آنكه در
دو آيه بعد كفار وفادار به عهد را استثناء كرده و فرموده: مگر آن مشركينى كه
شما با ايشان عهد بستهايد و ايشان عهد شما را به هيچ وجه نشكسته باشند، و احدى را
عليه شما پشتيبانى نكرده باشند، چنين كسان را عهدشان را تا سر رسيد مدت به پايان
ببريد كه خدا پرهيزكاران را دوست مىدارد .
و نيز راضى
نشد به اينكه مسلمانان بدون مهلت عهد كفار عهدشكن را بشكنند، بلكه دستور داد كه تا
مدتى معين ايشان را مهلت دهند تا در كار خود فكر كنند و فردا نگويند شما ما را
ناگهان غافلگير كرديد.
بنا بر اين،
خلاصه مفاد آيه اين مىشود كه: عهد مشركينى كه با مسلمانان عهد بسته و اكثر آنان
آن عهد را شكستند و براى ما بقى هم وثوق و اطمينانى باقى نگذاشتند لغو و باطل است
چون نسبت به بقيه افراد هم اعتمادى نيست، و مسلمانان از شر و نيرنگهايشان ايمن
نيستند.
[1] و هر گاه از مردمى ترسيدى كه( در پيماندارى) خيانت كنند تو
نيز مانند ايشان عهدنامهشان را نزدشان پرتاب كن. سوره انفال آيه 58
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 9 صفحه : 197