نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 238
قرآن (كه هدايت
مىباشد) دخالت و تاثير ندارد، براى مردم از نظر هدايت يكسان است كه بدانند
ابراهيم فرزند تارخ بن ناحور بن سروج بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن
ارفكشاذ بن سام بن نوح است يا ندانند. بدانند كه ابراهيم در اور
كلدانيها و در حدود سنه دو هزار قبل از ميلاد به دنيا آمده و ولادتش در عهد
فلان پادشاهى كه در فلان زمان به دنيا آمده و فلان مدت سلطنت كرده و فلان روز
مرده، بوده است يا ندانند.
و ما به زودى
داستان ابراهيم (ع) را از گوشه و كنار قرآن جمعآورى نموده و آن را با آنچه كه در تورات
راجع به زندگى و شخصيت آن جناب هست، مقايسه مىنماييم تا خواننده، خود با ديد
انصاف، در آن دو نگريسته و قضاوت كند.
قرآن مجيد در
عين حال در آن مقدار از علم نافع كه بحث در آن واجب بوده، كوتاهى نفرموده است و
بحث و نظر در عالم و اجزاى آسمانى و زمينيش را هم تحريم نكرده، و از خواندن و
شنيدن اخبار و تاريخ امم گذشته و سنن و آدابى كه در آن امم معمول بوده و بدان
وسيله مىتوان كسب معرفت كرد، جلوگيرى ننموده است بلكه از آن به بهترين وجه، مدح و
تعريف هم كرده، و در آيات بيشمارى سفارش به تفكر و تفقه و تذكر در آن نيز فرموده
است.
[بتها
(اصنام) چه بودهاند؟]
(أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ
مُبِينٍ) راغب در مفردات خود مىگويد: صنم به معناى جثهايست كه
از نقره و يا مس و يا چوب تراشيده و آن را مىپرستيدند، و بدين وسيله به خيال خود
به درگاه خدا تقرب مىجستهاند و جمع آن اصنام است. هم چنان كه خداى
تعالى فرموده:(أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً)،(لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ)[1].
اينكه گفت:
صنم را از نقره، مس و يا چوب مىسازند به عنوان مثال است، و گر نه جنس آن منحصر در
اين سه چيز نيست، بلكه از هر چيزى كه برايشان ممكن مىشده است، از فلزات و انواع
سنگها مىساختهاند، هم چنان كه در روايات آمده كه: قبيله بنى حنيفه از قبايل
يمامه، بتى را از كشك ساختند، و گاهى آن را از گل مىساختهاند و چه بسا تنها به
نقشى و صورتى اكتفاء مىكردهاند.
بهر حال، اين
بتها مجسمههايى بودند كه يا از موضوعات اعتقادى از قبيل معبود آسمان و زمين و
اله عدل و امثال آن و يا از موضوعاتى محسوس و مادى از قبيل آفتاب و ماه حكايت
مىكردند، از آيات مورد بحث استفاده مىشود كه قوم ابراهيم نيز از اين دو نوع بت