و در باره
معناى كلمه حلال هم گفته است حل در اصل به معناى گشودن
گره است، و به همين معنا است آيه شريفه (وَ احْلُلْ
عُقْدَةً مِنْ لِسانِي)- بگشاى گره از زبان من و حلول به معناى نزول است، و
گويا مناسبتش با معناى اصلى اين است كه نوعا در موقع پياده شدن و نزول در منزل
بارها را مىگشايند، و گرهها را باز مىكنند، آن گاه در نزولى هم كه بار گشودن
ندارد استعمال شده و گفته شده است: حل حلولا و أحله . خداى عز و جل هم
در قرآن فرموده:( أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ)- يا عذاب
فرود مىآيد نزديكى خانههايشان . (وَ أَحَلُّوا
قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ)- و فرود آوردند قوم خود را در خانه
هلاكت و گفته مىشود: اذا حل الدين وجب ادائه- وقتى قرض حلول كرد (سر
رسيد) واجب است اداى آن ، و حلة به معناى قومى است كه پياده
شوند، و به همين معنا است حى حلال يعنى قبيلهاى كه نازل شدند،
و محلة به معناى مكان حلول و جاى نزول است، و اينكه گفته مىشود: فلان
چيز حلال است.
استعاره است
از حل عقده، يعنى گشودن گره. و به اين معنا در كلام خداى تعالى استعمال شده است،
آنجا كه مىفرمايد:( كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً)- و بخوريد
از حلال و طيب آنچه روزيتان كردهايم و نيز مىفرمايد: (هذا
حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ)- اين حلال است و اين حرام [2].
و ظاهرا از
اين جهت حل را هم در مقابل حرمت و هم در مقابل
احرام و هم حرم ذكر مىكنند، و مىگويند: الحل و
الحرمة و الحل و الحرام و الحل و الحرم كه در اين
سه لفظ يعنى حرمت و احرام و حرم گرهى خيالى بنظر مىرسد، چون ممنوعيتى كه همان
معناى حرمت و احرام و حرم است خود در حقيقت گره و عقدهايست.
و اين ظهور
از اين جهت كه اين سه لفظ در مقابل حل قرار مىگيرد روشنتر مىشود، زيرا حل
استعاره است براى معناى جواز و اباحه، و اين دو لفظ يعنى حل و حرمت از حقايق عرفى
است، نه از مخترعات و اصطلاحات شرعى يا متشرعه، و آيه مورد بحث، مؤمنين را از
تحريم حلال نهى مىكند، يعنى دستور مىدهد آنچه را كه خدا بر ايشان حلال كرده بر
خود حرام نكنند، و اين تحريم حلال يا به اين مىشود كه در مقابل حليت شارع حرمتش
را تشريع كنند، و يا به اين مىشود كه كسى از انجام آن عمل حلال جلوگيرى نموده يا
خودش از انجامش امتناع بورزد، چه همه اينها تحريم و منع و در حقيقت نزاع با خداى
سبحان است در