نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 6 صفحه : 14
بدانكه اقتضاى معناى اعراض و ترك نزديكى را دارد.[1] و ظاهرا نزديكى كذايى كه ولايت
ناميده مىشود اولين بار در نزديكى زمانى و مكانى اجسام به كار برده شده آن گاه به
طور استعاره در نزديكىهاى معنوى استعمال شده است. پس ظاهرا گفتار راغب در كتاب
مفردات عكس حقيقت و غير صحيح بنظر مىرسد، زيرا بحث در احوالات انسانهاى اولى اين
را بدست مىدهد كه نظر بشر نخست به منظور محسوسات بوده و اشتغال به امر محسوسات در
زندگى بشر مقدم بر تفكر در متصورات و معانى و انحاى اعتبارات و تصرف در آنها بوده
است، بنا بر اين اگر ولايت را كه قرب مخصوصى است در امور معنوى فرض كنيم لازمهاش
اينست كه براى ولى قربى باشد كه براى غير او نيست مگر بواسطه او، پس هر چه از شؤون
زندگى مولى عليه كه قابل اين هست كه بديگرى واگذار شود تنها ولى مىتواند آن را
عهدهدار شده و جاى او را بگيرد. مانند ولى ميت كه او نيز همين طور است، يعنى
همانطورى كه ميت قبل از مرگش مىتوانست به ملاك مالكيت انواع تصرفات را در اموال
خود بكند ولى او در حال مرگ او مىتواند به ملاك وراثت آن تصرفات را بكند، و
همچنين ولى صغير با ولايتى كه دارد مىتواند در شؤون مالى صغير اعمال تدبير بكند و
همچنين ولى نصرت كه مىتواند در امور منصور از جهت تقويتش در دفاع تصرف كند و
همچنين خداى تعالى كه ولى بندگانش است و امور دنيا و آخرت آنها را تدبير مىنمايد،
و در اين كار جز او كسى ولايت ندارد، تنها اوست ولى مؤمنين در تدبير امر دينشان به
اينكه وسائل هدايتشان را فراهم آورد و داعيان دينى بسوى آنان بفرستد و توفيق و يارى
خود را شامل حالشان بكند، و پيغمبران هم ولى مؤمنينند.
مثلا رسول
اللَّه 6 ولى مؤمنين است، چون داراى منصبى است از طرف پروردگار، و آن اينست كه
در بين مؤمنين حكومت و له و عليه آنها قضاوت مىنمايد، و همچنين است حكامى كه آن
جناب و يا جانشين او براى شهرها معلوم مىكنند زيرا آنها نيز داراى اين ولايت
هستند كه در بين مردم تا حدود اختياراتشان حكومت كنند، و خواننده خود قياس كند بر
آنچه گفته شد موارد ديگر ولايت را، يعنى ولاى عتق[2]
و جوار[3] و حلف و
طلاق و