نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 68
فادركت
ثارى و اضطجعت موسدا
و كنت الى
الاوثان اول راجع
يعنى من به
خونخواهى، هشام فهر را بكشتم و خونبهايش را نيز به گردن بزرگان بنى النجار انداختم
كه ارباب ملكهاى سرزمين فارعند و از آنان گرفتم، پس هم خونبها را گرفتم و هم خاطر
خود را آسوده ساخته، به راحتى خوابيدم و در آخر به مسلك بتپرستى خود برگشتم او
اول كسى بود كه از اسلام به بتپرستى برگشت.
رسول خدا 6
فرمود: او را نه در حرم امنيت مىدهم، نه در خارج حرم، (خونش هدر است هر كجا ديده
شد بايد كشته شود)، اين قصه را ضحاك و جماعتى از مفسرين روايت كردهاند (اين بود
گفتار صاحب مجمع)[1].
مؤلف: قريب
به اين مضمون از ابن عباس و سعيد بن جبير و غير آن دو نيز روايت شده است.
و در تفسير
قمى ذيل آيه شريفه:(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ
فِي سَبِيلِ اللَّهِ ...) آمده كه اين آيه بعد از مراجعت رسول خدا 6
از جنگ خيبر نازل شد و رسول خدا 6 اسامة بن زيد را به سركردگى جمعيتى به طرف
دهات يهودىنشين كه در ناحيه فدك قرار داشت فرستاد، تا آنان را به اسلام دعوت
كنند، در يكى از آن دهات مردى بود به نام مرداس بن نهيك فدكى، وقتى شنيد جمعيتى از
ناحيه رسول خدا 6 آمدهاند، خانواده و اموال خود را جمع نموده، در ناحيه كوه (و
شايد مراد ناحيه شام باشد) جاى داده و خود به طرف اسامه مىآمد در حالى كه
مىگفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه همين كه
نزديك اسامه رسيد، اسامه با اينكه شهادت او را مىشنيد، ضربتى بر او زد و به قتلش
رسانيد، و چون به حضور رسول خدا 6 شرفياب شد جريان را به عرض رسانيد، حضرت
فرمود: مردى را كشتى كه داشت شهادت مىداد معبودى بجز اللَّه نيست و اينكه من
فرستاده خداى تعالى هستم؟ اسامه عرض كرد: يا رسول اللَّه او به خاطر كشته نشدن
شهادت مىداد، رسول خدا 6 فرمود: تو نه پرده از روى قلب او برداشتى (تا از باطن
او آگاه شوى) و نه آنچه را كه به زبان گفت پذيرفتى و نه از باطن نفس او آگاه بودى،
اسامه چون اين بشنيد سوگند ياد كرد كه ديگر احدى از گويندگان شهادتين را به قتل
نرساند (و به همين بهانه در جنگهايى كه امير المؤمنين (ع) با فرقههايى از
مسلمانان كرد تخلف نمود) و خداى تعالى در همين مورد بود كه آيه: