پس روشن و
واضح شد كه آيه شريفه در آنچه كه از محرمات برشمرده چيز تازه و بى سابقهاى
نفرموده، بلكه قبل از نزول آيه در سورههاى مكى و مدنى سابقه داشته، و گوشتها و
طعامهاى حرام را شمرده بود.
(وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما
أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ) كلمه
منخنقة به معناى حيوانى است كه خفه شده باشد، چه خفگى اتفاقى باشد و يا عمدى
باشد و عمدى به هر نحو و هر آلتى كه باشد، خواه كسى عمدا و با دست خود او را خفه
كرده باشد، و يا اينكه اين خفه كردن عمدى با وسيلهاى چون طناب باشد، و چه اينكه
گردن حيوان را بين دو چوب قرار دهند تا خود بخود خفه شود، هم چنان كه در جاهليت به
اين طريق و به امثال آن حيوان را بىجان مىكردند.
و
موقوذة حيوانى است كه در اثر ضربت بميرد آن قدر او را بزنند تا مردار شود،
و متردية حيوانى است كه از محلى بلند چون كوه و يا لبه چاه و امثال آن
سقوط كند و بميرد.
و
نطيحة حيوانى است كه حيوانى ديگر او را شاخ بزند و بكشد(وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ) حيوانى است كه درندهاى پارهاش كرده باشد، و
از گوشتش خورده باشد، پس أكل مربوط به ماكول است، چه اينكه همهاش را
خورده باشد، و چه اينكه بعض آن را، و كلمه سبع به معناى حيوان وحشى
گوشتخوار است، چون شير و گرگ و پلنگ و امثال آن.
(إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ)، اين جمله استثنايى است كه از نامبردهها
آنچه قابل تذكيه است را خارج مىسازد، و تذكيه عبارت است از بريدن چهار لوله گردن،
دو تا رگ خون، كه در دو طرف گردن است، و يكى لوله غذا، و چهارمى لوله هوا، و اين
در جايى است كه اين حيوان نيمه جانى داشته باشد، دليل داشتن نيمه جان اين است كه
وقتى چهار رگ او را مىزنند حركتى بكند، يا دم خود را تكان دهد، و يا صداى خر خر
از گلو در آورد، و اين استثناء همانطور كه قبلا گفتيم متعلق است به همه عناوين شمرده
شده در آيه، نه به خصوص عنوان آخرى، يعنى نطيحة ، چون مقيد كردنش به
آخرى سخنى است بى دليل و اين امور پنجگانه يعنى: 1- منخنقة 2- موقوذة 3- متردية 4-
نطيحة 5- ما اكل السبع، همه از مصاديق ميته و از مصاديق آنند، به اين معنا كه مثلا
مترديه و نطيحه وقتى حرام مىشوند كه به وسيله سقوط و شاخ مرده باشند، به دليل
اينكه
[1] بگو پروردگار من تنها فواحش را تحريم كرده، چه فواحش علنى و
ظاهرى، و چه باطنى و پنهانى، و نيز اثم را تحريم كرده. سوره اعراف، آيه
33 .
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 268