نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 652
و با در نظر داشتن اين بيان ترتيب بين چهار طايفه
نامبرده در آيه روشن مىگردد، طايفه اول نبيون بودند كه سادات بشرند، سپس صديقون
قرار گرفتهاند، كه گفتيم شاهدان و بينندگان حقايق و اعمالند، و سوم شهدا بودند،
كه شاهدان بر رفتار ديگرانند و در آخر صالحانند كه لياقت و آمادگى براى كرامت
اللَّه را دارند.
(وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً) كلمه رفيقا تميز است، و آيه را
چنين معنا مىدهد: (و اين چهار طايفه از حيث رفاقت طوايف خوبى هستند، بعضى
گفتهاند به همين جهت بوده كه آن را به صيغه جمع نياورد، و بعضى ديگر گفتهاند،
مفرد آوردنش براى اين بوده كه بفهماند تك تك آنان در حال رفاقت خوبند، و بنا بر
اين معنا، كلمه (رفيقا) حال خواهد بود، نظير جمله:(ثُمَّ
نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا)[1] (سپس شما
را- از شكم مادران- بيرون مىكنيم، در حالى كه طفليد).
(ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ عَلِيماً) در اين جمله
كلمه ذلك كه مخصوص اشاره به دور است را آورده، و آن را ابتداى جمله
قرار داد، و حرف (الف و لام) بر سر خبر آورده، تا به اين وسيله بر عظمت امر اين
فضل دلالت كند، و بفهماند كه گويا اين فضل، جامع تمامى فضيلتها و فضلها است، و
اگر آيه شريفه را با علم خدا ختم كرد، براى اين بود كه گفتار در آيه شريفه در باره
درجات ايمان بود، كه جز علم الهى هيچ راه ديگرى براى تشخيص آن نيست.
اين را هم
بدان كه در اين آيات شريفه موارد متعددى از التفات هست، التفاتهايى آميخته در هم،
در آغاز آيات مؤمنين را مورد خطاب قرار داد و فرمود:(يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) و در آيه:(وَ لَوْ
أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ) آنان را غايب به حساب آورد، التفات ديگر اين
كه در آغاز كلام يعنى در جمله(أَطِيعُوا اللَّهَ ...) غايب فرض
شده، و در آيه شريفه:(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ ...) متكلم مع
الغير به حساب آمده، سپس در جمله:(بِإِذْنِ اللَّهِ ...) غايب فرض
شده، و در آيه:
(وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ ...) متكلم مع الغير به
حساب آمده، و باز در آيه:(وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ
الرَّسُولَ ...) غايب فرض شده.
و اما رسول
6 در اول اين آيات كه مىفرمايد:(وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ ...) غايب فرض
شده، و در جمله:(ذلِكَ خَيْرٌ) خطابى كه در اين اسم
اشاره است به سوى آن جناب متوجه شده است، دوباره در جمله:(وَ
اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ ...) غايب به حساب آمده، و در آيه: