نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 603
بهتر از دين توحيد قلمداد نمودند، و نتيجه
خيانتشان اين شد كه مشمول لعنت الهى شدند، و اين لعنت الهى كارشان را به عذاب سعير
كشانيد، و چون كارشان كشيد به آنجا كه كشيد، خداى سبحان سياق كلام را از تكلم به
غيبت تغيير داد.
تا اينجا لحن
گفتار اين طور بود كه مىفرمود (ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت و ملك عظيم داديم)،
و در آخر لحن كلام را تغيير داد، و خداى تعالى خود را غايب فرض كرده: فرمود:
(خدا شما را
امر مىكند به اين كه امانتها را به اهلش برسانيد، و در بين مردم به عدالت حكم
كنيد.
و اگر ما
معناى اداى امانت و عدالت در داورى را توسعه داديم به مقتضاى سياق آيه بود كه خود
شما خواننده توجه كرديد، پس ديگر جاى اين ايراد نيست كه كسى بگويد: لفظ امانت و
حكم، ظاهر در امانتهاى مالى، و حكم در اختلافات مادى است، زيرا وقتى در مرحله
تشريع گفته شود: امانت را به صاحبش برسانيد، و بين دو نفر كه اختلاف دارند به
عدالت حكم كنيد.
اين معنا به
ذهن شنونده تبادر مىكند كه منظور از امانت، امانت مالى، و منظور از داورى هم
داورى در اختلافات مالى است، براى اينكه تشريع وقتى مطلق شد مقيد به موضوعات احكام
فرعى فقهى نمىشود، بلكه وقتى مثلا قرآن كريم به طور مطلق مىفرمايد: رد امانت
واجب است، و يا به طور مطلق مىفرمايد حكم به عدل واجب است، از اين دو مطلق هر
موضوعى كه مربوط به فقه باشد حكم مناسب خود را مىگيرد، و هر موضوعى كه مربوط به
اصول معارف باشد آن نيز حكم خود را مىگيرد، و همچنين هر فن ديگرى از معارف دينى
حكم مناسب خود را مىگيرد.
بحث روايتى
[ (در ذيل آيات مربوط به يهود و نيامرزيدن شرك و اداء امانت به اهل آن و ...]
در الدر
المنثور است كه ابن اسحاق و ابن جرير، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم، و بيهقى در
دلايل، از ابن عباس روايت كردهاند كه گفت: رفاعة بن زيد بن تابوت يكى از بزرگان
يهود وقتى با رسول خدا 6 سخن مىگفت، زبان خود را تاب مىداد. و به طور مسخره
مىگفت: ارعنا سمعك يا محمد، حتى نفهمك (گوش بده اى محمد، گوش بده تا
تو را بفهمانم)، آن وقت شروع مىكرد به بدگويى و عيبجويى نسبت به اسلام، خداى عز
و جل در اين باره آيه زير را نازل كرد:( أَ لَمْ تَرَ إِلَى
الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ، يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ) ...
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 603