نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 520
و از قذارت بعد، و ظلمت جهل، رها گردد هم چنان كه
براى هر معصيتى تاثير بدى در نفس هست، كه باعث انحطاط مقام او و سقوطش در جهنم بعد
و ظلمت جهل خواهد بود.
با در نظر داشتن
اين حقيقت اگر انسان يك يا چند گناه مرتكب شود، در حالى كه قبلا با اعمال نيك و
اطاعت خداى تعالى نور و صفايى براى دلش كسب كرده بود، قهرا اين نور طاعت با ظلمت
معصيت تصادم و معارضه مىكند، اگر ظلمت معصيت غلبه كند و وبال آن بتواند نور اطاعت
را از بين ببرد، آن معصيت كبيره است، و اگر نور و صفاى اطاعت بر ظلمت حاصل از گناه
غلبه كند، قهرا آن ظلمت را از بين مىبرد، و پليدى گناه را از صفحه دل مىشويد،
البته معادل آن از نور خودش نيز كم مىشود، و آنچه باقى مىماند به مقدارى كه هست
دل را نور و صفا مىبخشد، اين است معناى تحابط و همين معنا عينا آن تكفيرى است كه
آيه 31 سوره نساء از آن خبر مىدهد و اين گونه گناهان صغيرهاند.
و اما اينكه
حسنه و سيئه برابر باشند، و به كلى يكديگر را خنثى كنند، هر چند كه از نظر عقل
احتمال صحيحى است، و لازمهاش اين است كه بتوانيم يك انسانى فرض كنيم كه نه اطاعت
دارد و نه معصيت، نه نور در دلش باشد و نه ظلمت، و ليكن آيه شريفه:(فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ) (مردم دو دستهاند
يك دسته در بهشت و دستهاى ديگر در آتشند) چنين چيزى را نفى مىكند، اين بود خلاصه
گفتار غزالى.
فخر رازى بعد
از نقل اين نظريه آن را رد مىكند، به اينكه اين نظريه مبتنى است بر اصول مذهب
معتزله كه از نظر ما باطل است، صاحب المنار بعد از نقل گفتار اين دو دانشمند،
شديدا به فخر رازى حمله نموده چنين مىگويد:
اگر در قرآن
كريم اين معنا (يعنى دو قسم بودن گناهان فى نفسه و صرفنظر از مساله طغيان) صريحا
آمده باشد، آيا باز هم معقول است كه ابن عباس آن را منكر شود؟ نه، هرگز، بلكه عبد
الرزاق از او روايت كرده كه در پاسخ كسى كه پرسيده بود آيا گناهان كبيره هفت است؟
پاسخ داده كه به هفتاد نزديكتر است، از سعيد بن جبير نيز روايت شده كه گفته است:
گناهان كبيره
به هفتصد نزديكتر است، و انكار دو قسم بودن گناهان به اشعريها نسبت داده شده است[1].
و گويا آن
عده از ايشان كه منكر دو قسم بودن (يعنى صغيره و كبيره بودن) گناهان شدهاند
منظورشان اين بوده كه به اين وسيله با معتزله مخالفت كرده باشند، هر چند كه ظاهر
گفتارشان مرادشان نباشد و اگر از ايشان بپرسى كه اين چه سخنى است كه شما گفتهايد؟
آن را تاويل كنند، هم چنان كه از كلام ابن فورك همين معنا بر مىآيد، او گفتار
اشعريها را اين طور توجيه كرده: كه مىخواهند بگويند معاصى خدا همهاش كبيره است،
و اگر به بعضى از