responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 4  صفحه : 411

خوراك و پوشاك زنان را بطور شايسته بدهند[1].

و در همان كتاب است كه ابن جرير از ابن عمر روايت كرده كه گفت: رسول خدا 6 فرمود: ايها الناس زنان نزد شما، زمين لگد خورده‌اند و شما آنان را به امانت خدا گرفته‌ايد، و با كلمه خدا آلت تناسلى‌شان را براى خود حلال كرده‌ايد، البته شما به گردن آنان حقوقى داريد، كه يكى از آنها اين است كه احدى را در بستر زناشويى شما راه ندهند، و در هيچ كار پسنديده نافرمانى‌تان نكنند، كه اگر چنين كردند رزقشان و لباسشان را بطور شايسته مى‌برند[2].

مؤلف قدس سره: در سابق بيانى كه معناى اين روايات را روشن سازد گذشت. و در كافى و تفسير عياشى از امام ابى جعفر (ع) روايت آمده كه در معناى جمله:(وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً) فرموده: منظور از ميثاق، همان جملاتى است كه با آن عقد نكاح را مى‌بندند،[3] تا آخر روايت.

و در تفسير مجمع البيان است كه منظور از ميثاق غليظ همان عقد و پيمانى است كه در حين عقد ازدواج از شوهر مى‌گيرند، كه همسرش را به خوبى و خوشى نگه دارد، و يا به خوبى و خوشى طلاق دهد، آن گاه مى‌گويد اين معنا از امام ابى جعفر (ع) روايت شده است‌[4].

مؤلف قدس سره: اين معنا از جمعى از مفسرين قديم چون ابن عباس و قتاده و ابى مليكه نيز نقل شده، و آيه شريفه آن را رد نمى‌كند، زيرا اين تعهدى كه كسان عروس از داماد مى‌گيرند كه با او چنين و چنان رفتار كند چيزى است كه مى‌توان ميثاق غليظش ناميد هر چند كه ظاهرتر از اين آن است كه مراد از ميثاق غليظ همان عقد باشد كه هنگام ازدواج جارى مى‌سازد.

و در الدر المنثور است كه زبير بن بكار در كتاب موفقيات از عبد اللَّه بن مصعب روايت كرده كه گفت: عمر- بن خطاب- دستور داد زنان را بيش از چهل اوقيه مهر نكنيد، كه هر كس از اين پس بيش از اين مهر معين كند زائد بر چهل را به بيت المال مى‌اندازم، زنى كه در مجلس بود- گفت: تو اى عمر چنين حقى ندارى، عمر پرسيد: چرا؟ گفت براى اينكه خداى تعالى مى‌فرمايد: (و اگر به زنى يك قنطار- پوستى از گاو پر از طلا- مهريه داديد حق نداريد چيزى از


[1] ( 1 و 2) تفسير الدر المنثور، ج 2 ص 132.

[2] ( 1 و 2) تفسير الدر المنثور، ج 2 ص 132.

[3] تفسير عياشى، ج 1 ص 229 حديث 68 ط مكتبه علميه اسلامية

[4] مجمع البيان ج ص

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 4  صفحه : 411
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست