نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 366
هلاك مىشدند و در روى زمين حتى يك نصرانى باقى
نمىماند.
مؤلف قدس
سره: قريب به اين معنا در كتاب مغازى[1]
از ابن اسحاق آمده، و قريب به همين روايت را مالكى هم در كتاب فصول
المهمة [2] از مفسرين
نقل كرده، حموى[3] هم قريب
به آن را از ابن جريح روايت نموده است.
و اينكه در
روايت آمده بود: در صفر منظور محرم است كه اول سال عربى است و عرب در
دوره جاهليت محرم را صفر اول و صفر را صفر دوم مىناميدند و رسمشان اين بود كه اگر
صفر اول يعنى محرم الحرام جنگى پيش مىآمد، از آنجايى كه هم در جاهليت و هم در
اسلام جنگ در ماههاى حرام ممنوع بود، حرمت صفر اول را در آن سال به صفر دوم
مىدادند تا بتوانند در صفر اول كه همان محرم الحرام است به جنگ بپردازند و اين
انتقال حرمت از ماهى به ماه ديگر را نسىء مىناميدند ولى اسلام از اين انتقال
جلوگيرى نموده، هم چنان صفر اول (محرم الحرام) را حرام دانسته، نامش را شهر اللَّه
المحرم ناميد و به تدريج به منظور سهولت تلفظ كلمه شهر اللَّه را از
نام آن برداشته، محرمش خواندند.
و در صحيح
مسلم از عامر بن سعد بن ابى وقاص، از پدرش سعد روايت كرده كه گفت:
معاوية بن
ابى سفيان (عليه لعائن اللَّه) به سعد دستور داده بود: به ابو تراب على بن ابى
طالب ع ناسزا بگويد و او امتناع مىورزيد، روزى معاويه از او پرسيد: چه چيز تو را
از دشنام به على باز مىدارد؟ گفت: من تا چندى كه از رسول خدا ص سه تا جمله را به
ياد دارم، على بن ابى طالب را دشنام نخواهم داد، سه تا كلمه است كه اگر يكى از
آنها را در باره من گفته بود از هر نعمت گرانبها محبوبترش مىداشتم، اول اينكه از
رسول خدا ص در روزى كه به بعضى از جنگهايش مىرفت و على ع را جانشين خود در مدينه
كرده بود و على ع (به خاطر پارهاى زخم زبانهاى دشمنان) عرضه داشت: مرا در ميان
زنان و كودكان جانشين كردى؟ شنيدم كه فرمود: آيا راضى نمىشوى به اينكه نسبت به من
به منزله هارون باشى نسبت به موسى ع؟ با اين تفاوت كه بعد از من ديگر هيچ پيغمبرى
نيايد و نبوتى نخواهد بود.
دومش اينكه
در روز جنگ خيبر شنيدم مىفرمود: به زودى رايت و پرچم جنگ را