نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 218
انسان رزق است، چون بدان محتاج است، و انسان براى
پدر و مادرش رزق است چون به او احتياج دارند، و نيز انسانيت براى انسانها نعمت است،
چون انسانهايى فرض مىشود كه فاقد انسانيتند، بدين سبب خداى تعالى فرموده:(الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ)[1].
اين فرق كلمه
رزق با آن دو كلمه ديگر بود، فرقى هم خير با دو كلمه ديگر دارد، و آن اين است كه
بايد افرادى صاحب اختيار فرض بشوند، تا از بين چند چيز يكى را كه خير خود تشخيص
مىدهند انتخاب كنند.
پس وقتى
مىگوئيم غذا براى قوه غاذيه خير است در حقيقت براى قوه غاذيه احتياج به غذا را
فرض كردهايم، و سپس او غذاى مورد احتياج خود را از ميان همه غذاها انتخاب مىكند،
البته اگر به چند غذا دست يابد، قوه غاذيه هم كه مىگوئيم براى انسان خير و انسان
براى او خير است هر دو را محتاج به يكديگر فرض مىكنيم.
و اما
كلمه خلق و كلمه ايجاد در تحقق معنايش هيچ چيز ثابت و يا
فرضى احتياج ندارد، غذا مثلا مخلوق است، و خدا آن را ايجاد كرده، چه كسى باشد آن
را بخورد و يا نباشد، قوه هاضمه هم مخلوق و خود انسان هم مخلوق است.
[رزقى كه
خداى سبحان مىدهد عطيهاى است بدون عوض، و در برابر حقى نيست]
و از آنجا كه
هر رزقى و هر چيزى خالص براى خدا است، پس هر چيزى كه او افاضه كند، و هر رزقى كه
او بدهد عطيهاى است بدون عوض، و بدون اينكه چيزى در مقابلش گرفته باشد، براى
اينكه هر چيزى در مقابل بخشش خدا فرض شود خود آن مقابل و عوض هم از خدا است، مثلا
اگر عبادت را عوض نعمتهاى خدا فرض كنيم، آن نيز با توفيق خدا و اعضا و جوارحى است
كه او براى ما درست كرده، پس ما حقى بر او پيدا نمىكنيم، تا آن حق عوض نعمتهاى
او قرار گيرد، پس احدى نيست كه حقى بر خدا داشته باشد مگر حقى كه خود خدا بر خود
لازم شمرده، هم چنان كه در مورد رزق فرموده:(وَ ما
مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها)[2] اين عهدهگيرى را
كسى بر خدا واجب نكرده، خود او است كه رزق هر جنبندهاى را به عهده گرفته است، و
نيز فرموده:(فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ
مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ)[3].
پس زرق با
اينكه بر خدا حق است از آنجا كه حقى است كه خود به عهده گرفته،