نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 659
جز اللَّه
معبودى نيست؟ عرضه داشت: پدر و مادرم فداى تو كه چقدر پابند رحمى، و چقدر كريم و
رحيم و حليمى، به خدا قسم اگر احتمال مىدادم كه با خداى تعالى خداى ديگرى باشد،
بايد آن خدا در جنگ بدر و روز احد ياريم مىكرد. رسول خدا 6 فرمود: واى بر تو اى
ابا سفيان آيا وقت آن نشده كه بفهمى من فرستاده خداى تعالى هستم؟ عرضه داشت: پدر و
مادرم فدايت شود، در اين مساله هنوز شكى در دلم است عباس مىگويد: به او گفتم واى
بر تو شهادت بده به حق قبل از اينكه گردنت را بزنند. ابو سفيان بناچار شهادت داد.
در
اين هنگام رسول خدا 6 فرمود: اى عباس برگرد و او را در تنگه دره نگه دار، تا
لشكر خدا از پيش روى او بگذرد، و او قدرت خداى تعالى را ببيند، من او را نزديك
دماغه كوه، تنگترين نقطه دره نگه داشتم، لشكريان اسلام قبيله قبيله رد مىشدند و
او مىپرسيد: اينها كيانند؟ و من پاسخ مىدادم، و مىگفتم مثلا اين قبيله اسلم
است، اين جهينه است، اين فلان است، تا در آخر خود رسول خدا 6 در كتيبه خضراء از
مهاجرين و انصار عبور كرد، در حالى كه نفرات كتيبه آن چنان غرق آهن شده بودند كه
جز حدقه چشم از ايشان پيدا نبود، ابو سفيان پرسيد اينها كيانند: اى ابا الفضل؟
گفتم
اين رسول خدا 6 است كه با مهاجرين و انصار در حركت است. ابو سفيان گفت: اى ابا
الفضل سلطنت برادرزادهات عظيم شده، گفتم واى بر تو سلطنت و پادشاهى نيست. بلكه
نبوت است، گفت: بله حالا كه چنين است[1].
حكيم
بن حزام و بديل بن ورقاء نزد رسول خدا 6 آمدند، و اسلام را پذيرفته با آن جناب
بيعت كردند، وقتى مراسم بيعت تمام شد، رسول خدا 6 آن دو را پيشاپيش خود روانه به
سوى قريش كرد تا ايشان را به سوى اسلام دعوت كنند و اعلام بدارند هر كس بر خانه
ابو سفيان كه بالاى مكه است داخل بشود ايمن است، و هر كس داخل خانه حكيم كه در
پايين مكه است بشود او نيز ايمن خواهد بود، و هر كس هم درب خانه خود را بروى خود
ببندد و دست به شمشير نزند ايمن است.
و
بعد از آنكه ابو سفيان و حكيم بن حزام از نزد رسول خدا 6 بيرون آمدند و به طرف
مكه روانه شدند، رسول خدا 6 زبير بن عوام را
[1] يعنى حالا كه زور بالاى سرم است من هم مىگويم نبوت است، و
گر نه خودم به آن ايمان ندارم. مترجم .
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 659