نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 10
(يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ) كلمه مهل به معناى فلزات ذوب شده
است، مس ذوب شده و يا طلا و يا غير آن.
بعضى[1]
گفتهاند: به معناى ته مانده روغن زيتون است. بعضى[2]
ديگر گفتهاند: به معناى قير نامرغوب است. و كلمه يوم - به طورى كه از
سياق بر مىآيد- ظرفى است متعلق به كلمه واقع .
(وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ) كلمه عهن به
معناى مطلق پشم است، و شايد مراد از آن پشم حلاجى شده باشد، هم چنان كه در آيهاى
ديگر فرموده:(وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ)[3].
بعضى[4]
گفتهاند: عهن به معناى پشم قرمز است. و بعضى[5]
ديگر گفتهاند: پشم الوان است، چون كوهها هم داراى رنگهاى مختلفند، بعضى سفيد و
بعضى قرمز و بعضى به فرموده خداى تعالى در سوره فاطر غرابيب سود
(سياه) است.
[بيان
سختى روز قيامت بر گنهكاران به نحوى كه از فرزندان و كسان خود حالى نمىپرسند و
حتى آرزو مىكنند آنها را فدايى خود كنند]
(وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً) كلمه حميم به
معناى خويشاوند نزديكى است كه انسان اهتمام به امر او داشته و برايش دلسوزى بكند،
و اين جمله اشاره است به سختى روز قيامت، به طورى كه هر انسانى در آن روز آن قدر
مشغول به خويشتن است كه به كلى نزديكان خود را از ياد مىبرد، به طورى كه هيچ
حميمى از حال حميم خود نمىپرسد.
(يُبَصَّرُونَهُمْ) ضمير جمع در يبصرون و ضمير
جمع هم هر دو به حميمها بر مىگردد، خواهى گفت جمع حميم كه أحماء
باشد قبلا در كلام نيامده بود تا ضمير جمع به آن برگردد؟
مىگوييم:
آرى، ليكن سياق آن را مىفهماند، و مصدر تبصير كه فعل
يبصر از آن مشتق است، به معناى نشان دادن و روشنگرى است، و معناى جمله مورد
بحث اين است كه خويشاوند هر كسى را به او نشان مىدهند، ولى او به خاطر گرفتاريهاى
خودش احوالى از آنان نمىپرسد.
و
جمله مورد بحث جملهاى است مستانفه و در معناى جواب است از سؤالى مقدر