نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 156
حاجت مجرد كنيم، نسبت نامبرده بى اشكال خواهد شد،
بلكه بايد گفت: چارهاى جز اين تجريد نداريم، اين معنا قابل انكار نيست كه آنچه
نام (چيز) بر آن صادق است از ناحيه خداست، پس بايد بگوئيم: نسبت هر چيز به خدا
نسبتى است كه لايق به كبريايى و عظمت او باشد، (يعنى بگوئيم اگر همه اجسام از خداست
نه به اين معنا است كه خود خدا هم جسم است، اگر آثار اجسام از او است، نه به اين
معنا است كه خود او هم اين اثر را دارد، اگر مىآيد بطورى است كه محتاج پا و بدن
باشد).
چون عمل
(آمدن) در ميان موجودات جسمانى عبارت است از اينكه جسمى مسافتى را كه بين آن و بين
جسمى ديگر است با حركت قطع كند، و به آن نزديك شود، و اگر ما اين خصوصيت ماديت را
از عمل آمدن مجرد كنيم، و در نتيجه صرف نزديكى و رفع فاصله و حائل ميان دو چيز كه
غرض نهايى از آمدن است باقى بماند، چنين آمدنى را مىتوانيم به خدا نسبت دهيم، و
بطور حقيقت هم نسبت دهيم، نه بطور مجاز، پس آمدن خدا به سراغ كفار به معناى برطرف
شدن موانع ميان قضاى خدا و ميان آنان است، و اين خود يكى از حقايق قرآنى است كه
بحثهاى برهانى نمىتواند به آن دست يابد، مگر آنكه توأم با امعان و تدبر باشد، و
پيچ و خمهايى كه در اين راه است پشت سر گذاشته بتواند اثبات كند كه حقيقت هستى و
وجود اصيل حقيقتى داراى شدت و ضعف است.
و به هر حال
آيه مورد بحث متضمن وعيد و تهديدى است كه آيه قبل به آن اشاره دارد كه مىفرمود:(أَنَّ
اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ) و ممكن است تهديدى باشد به عذابى كه كفار در
روز قيامت در پيش دارند، چون آيات مشابه آيه مورد بحث مانند آيه:(هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ
رَبِّكَ)[1] ظهور در
همين عذاب دارد.
و ممكن است
تهديدى باشد به حادثهاى كه وقوعش در دنيا متوقع است، و اين احتمال بعد از مراجعه
به بعد از آيه(وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ)[2] و آيه بعد از آيه:(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً)[3] و نيز
مراجعه به سوره انبيا و غيره در نظر قوت مىگيرد، چون از اين موارد استفاده مىشود
كه آخرت آينده همين دنيا است، و ظهور تام هر حقيقتى است كه در اين دنيا است، و نيز
ممكن است تهديدى باشد به آيندهاى كه در انتظار آنان است چه در دنيا و چه در آخرت،
و به هر حال