نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 153
و از آيه شريفه استفاده مىشود كه اسلام تمامى
احكام و معارفى را كه مورد حاجت بشر است و صلاح مردم را تامين مىكند تكفل كرده
است.
(فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ) كلمه
(زللتم) از ماده (ز- ل- ل) است و زلت به معناى لغزش و اشتباه است، و معناى آيه اين
است كه حال كه دستور داديم همگى داخل در سلم شويد، اگر نشديد و به خطا رفتيد، با
اينكه زلت همان پيروى خطوات شيطان بود- پس بدانيد كه خدا عزيز و مقتدرى است كه در
كارش از هيچ كس شكست نمىخورد، و حكيمى است كه در قضايى كه در باره شما مىراند
هرگز از حكمت خارج نمىشود، آنچه حكم مىكند بر طبق حكمت است، و بعد از آنكه حكم
كرد خودش هم ضامن اجراى آن است اجرا مىكند بدون اينكه كسى بتواند از اجراى آن
جلوگيرى كند.(هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي
ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ) كلمه (ظلل) جمع
(ظلة) است كه به معناى سايبان است، و ظاهر آيه اين است كه كلمه (ملائكه) عطف باشد
بر كلمه (اللَّه) و در اين آيه شريفه التفاتى از خطاب(فَإِنْ
زَلَلْتُمْ) به غيبت(هَلْ يَنْظُرُونَ) به كار رفته، و تازه
خطاب را متوجه رسول خدا كرده، تا بفهماند از سخن گفتن با آنان اعراض دارد، چون حال
آنان حال كسانى است كه منتظر آمدن عذابى هستند كه ما قضايش را راندهايم، عذابى كه
مطابق پيروى خطوات شيطان باشد كه آنان براى خود اختيار كردهاند، و در بين خود
اختلاف و چند دستگى بوجود آوردند.
خلاصه
منتظرند كه عذاب خدا در ابرهايى سياه بر آنان سايه افكند، و خدا قضاى خود را از
مسيرى كه خود آنان احتمالش را هم نمىدهند به كرسى بنشاند، و يا بگو حالشان حال
كسى است كه گمان مىكنند خدا اعتنايى به شان آنان دارد، و از اينكه هلاك شوند پروا
مىكند،(وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ) و با اينكه
بازگشت همه امور به خدا است، ديگر از حكم و قضاى خدا هيچ مقرى ندارند.
پس سياق حكم
مىكند به اينكه جمله: (هَلْ يَنْظُرُونَ) ... تهديد و
وعيدى باشد كه در آيه قبلى وعدهاش را داده، و فرموده بود:(فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
[خداوند
متصف به صفات اجسام نيست و ظواهر برخى آيات بايد به وسيله آيات محكمه قرآنى معنا
بشود]
اين را هم
بايد دانست كه از ضروريات كتاب و سنت است كه خداى سبحان متصف به صفت اجسام نيست، و
با اوصاف ممكنات اوصافى كه مستلزم حدوث و فقر و حاجت و نقص است متصف نمىگردد، هم
چنان كه فرموده:(لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ)[1] و نيز
فرموده: