نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 322
يك انسانى
مجسد چهار نفر كند، زيرا خداى سبحان منزه از جسميت و برى از ماديت است.
توضيح
اينكه: مقتضاى وحدت سياق اين است كه: منظور از دو استثناى(إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ) و(إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ) يك چيز باشد، و در هر دو بخواهد
بفهماند چيزى بر خدا پوشيده نيست. پس در حقيقت برگشت معناى اين دو استثناء به يك
استثناء است، و آن(إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ)
است. و اين معيت يا معيت علمى است، و معنايش اين است كه: خدا در هر حال مشارك
ايشان است در آگاهى. و يا معيت وجودى است، و معنايش اين است كه: هر جا قومى فرض
شود كه مشغول نجوى هستند، خداى تعالى همانجا هست، و شنوا و داناى به سخنان ايشان
است.
و
منظور از جمله(أَيْنَ ما كانُوا) اين است كه
مطلب را از نظر مكان عموميت دهد، و بفهماند وقتى معيت خدا با اهل نجوى معيت علمى
است، نه نزديكى جسمانى، ديگر تفاوت نمىكند كه آن مكان نزديك باشد يا دور. پس هيچ
مكانى از خداى سبحان خالى نيست، در عين اينكه او در مكان نمىگنجد.
از
آنچه گذشت اين معنا هم روشن مىشود كه مفاد آيه مورد بحث- يعنى چهارمى بودن خدا
براى سه نفر اهل نجوى، و ششمى بودنش براى پنج نفر اهل نجوى- منافاتى با آيه شريفه(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ)[1] كه
مىفرمايد: آنها كه معتقدند خدا سومى سه خدا است كافر شدند ندارد، چون
در ذيل اين آيه مفصلا بيان كرديم كه منظور صاحبان اين عقيده اين بوده كه خدا واحدى
است عددى كه با انضمام دو خداى ديگر مىشوند سه خدا، و حال آنكه وحدت خدا عددى
نيست، او احدى الذات است، و محال است چيزى غير او با او فرض شود تا دوم او باشد.
پس مراد از چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوى و ششمى بودنش براى پنج نفر، همين
است كه گفتيم: او عالم به سخنان سرى ايشان است.
آنچه
از نظر آنان سرى شمرده مىشود براى خدا عز و جل مكشوف و ظاهر است. منظور اين است،
نه اينكه خدا مانند اهل نجوى وجودى محدود دارد، وجودى كه دومى و سومى هم برايش فرض
مىشود، تا بپرسى چرا در آيه سوره مائده گويندگان به اينكه خدا ثالث ثلاثه است را
كافر خوانده، و آن گاه خودش را در اين آيه چهارمى سه نفر اهل نجوى، و ششمى پنج نفر
آنان معرفى كرده است.
(ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ)- يعنى روز
قيامت اهل نجوى را به حقيقت هر