نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 209
خوانده
از باب استعاره است، خواسته است از محكمى بافت آن خبر داده باشد[1].
(مُتَّكِئِينَ عَلَيْها)- اين دو جمله دو تا حال براى ضميرى
است كه به مقربين بر مىگردد و مرجع ضمير عليها كلمه سرر
است، و معنايش اين است كه: مقربين بر تختهاى بافتهاى قرار دارند، در حالى كه بر
آنها تكيه كردهاند، و در حالى كه رو به روى هم نشستهاند. ممكن هم هست جمله اول
حال براى مقربين و جمله دوم حال براى ضمير جمله اول باشد، كه در اين صورت معنا
چنين مىشود: مقربين در حالى بر تختهاى بافتهاى قرار دارند كه بر آن تكيه
كردهاند، و در حالى بر آن تكيه كردهاند كه رو به روى هم نشستهاند، و اما اينكه
رو به روى هم نشستن چه معنا دارد؟ بايد گفت معناى تحت اللفظى آن منظور نيست، بلكه
كنايه از نهايت درجه انس و حسن معاشرت و صفاى باطن ايشانست، مىخواهد بفرمايد:
مقربين
به پشت سر يكديگر نظر نمىكنند، و پشت سر آنان عيبگويى ندارند، غيبت نمىكنند،
بلكه هر چه دارند رو به روى هم مىگويند.
(يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ) كلمه
ولدان جمع ولد- فرزند- است، و طواف كردن پسرانى بهشتى بر پيرامون مقربين
كنايه است از حسن خدمتگزارى آنان، و كلمه مخلدون اسم مفعول از باب
تفعيل از ماده خلود است، كه به معناى دوام است، يعنى پسرانى بهشتى به آنان خدمت
مىكنند كه تا ابد به همان قيافه پسرى و جوانى باقيند، و گذشت زمان اثرى در آنان
نمىگذارد.
بعضى[2]
از مفسرين گفتهاند: مخلدون از ماده خلد - به فتحه خاء و لام- است كه
به معناى گوشواره است و مراد اين است كه خدمتكاران نامبرده گوشواره بگوشند.
(بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ) كلمه
اكواب جمع كوب است، كه در عرب به معناى ظرفى است كه نه دسته داشته باشد و نه
لوله به خلاف اباريق كه جمع ابريق است و به معناى ظرفى است كه هم دسته دارد، و هم
لوله، و در فارسى به آن آفتابه مىگويند.
و
بعضى[3] گفتهاند:
ابريق به معناى ظرفى است كه تنها لوله داشته باشد.
و
كلمه كاس همان كاسه فارسى است.
بعضى[4]
از مفسرين در پاسخ از اين سؤال كه چرا اكواب و اباريق را جمع آورد، و در
[1] در عرب معمول است كه كف نيمكتها را با ليف خرما مىبافند،
هم چنان كه در غير عرب آن را از سيم مىبافند، و نامش را تخت فنرى مىگذارند
مترجم .