نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 537
6 فرمود:
پيوسته در جهنم ريخته مىشود و او هم چنان داد(هَلْ مِنْ مَزِيدٍ) ش بلند است، تا آنكه رب العزه پاى خود را در آن
بگذارد، آن وقت است كه اجزايش از هم جدا شده، و مىگويد بس است بس است، تو را به
عزت و كرمت سوگند.
و
هميشه در بهشت هم جاى زيادى هست، تا آنكه خدا مخلوقى ديگر بيافريند، و آنان را در
قصرهاى بهشت جاى دهد[1].
مؤلف:
پا نهادن خدا در آتش و اينكه آتش بگويد بس است بس است در روايات
زيادى آمده. اما همه از طرق اهل سنت است.
و
در تفسير قمى در ذيل آيه(لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها
وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ) گفته: منظور از مزيد
نظر كردن به رحمت خداست[2].
و
در الدر المنثور است كه بزاز و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و لالكائى-
در كتاب السنة- و بيهقى- در كتاب البعث و النشور- از انس روايت كرده كه در تفسير
جمله(وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ)
گفته: مزيد اين است كه خداى تعالى برايشان تجلى مىكند[3].
و
در كافى از بعضى از علماى اماميه، بدون ذكر بقيه سند از هشام بن حكم روايت كرده كه
گفته: ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) فرمود: اى هشام خداى عز و جل در كتاب عزيزش
مىفرمايد:(إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ) و
منظورش از قلب عقل است[4].
و
در الدر المنثور است كه: خطيب در تاريخ خود از عوام ابن حوشب روايت كرده كه گفت:
من از ابو مجلز در باره مردى پرسيدم كه مىنشيند و پاهاى خود را رويهم مىاندازد
اين چطور است؟ گفت: عيبى ندارد، يهوديان اين را بد مىدانند، و خيال مىكنند كه
اين گونه نشستن، مخصوص خدا است، چون خداى تعالى بعد از آنكه عالم را در ظرف شش روز
خلق كرد، و از خلقت آسمانها و زمين فارغ شد براى رفع خستگى اين طور نشست، و اينجا
بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد:(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا
مِنْ لُغُوبٍ) كه هر چند ما آسمانها و زمين را در شش روز
آفريديم اما خسته نشديم[5].