نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 533
سادهتر:
چيزى است كه اصلا خود آنها آن را نخواستهاند، چون عقلشان نمىرسيده كه چنان چيزى
را بخواهند.
بعضى[1]
هم گفتهاند مراد اين است كه خداوند حسنه آنان را ده برابر مىكند. اشكال اين وجه
هم همان اشكال وجه قبلى است.
(وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً
فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِيصٍ) كلمه
تنقيب كه مصدر فعل ماضى نقبوا است، به معناى سير است. و
كلمه محيص به معناى پناهگاه و گريزگاه است.
اين
آيه شريفه بعد از آيات قبل كه به خلقت انسان و علم خدا به آن و سير به سوى خدايش
را بيان مىكرد، ناگهان مساله انذار و تخويف را پيش مىكشد. و عين اين جريان در
اول سوره بود، كه داشت بر مساله معاد احتجاج مىكرد، و ناگهان به تخويف و انذار
پرداخت فرمود(كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ
ثَمُودُ ...) و معناى آيه اين است كه: چه بسيار از أقوام كه قبل از اين مشركين
فعلى بودند، و خيلى هم از ايشان نيرومندتر بودند، و با نيروى خود به سرزمينها
رفته، آنجاها را فتح كردند، آيا توانستند از عذاب و هلاك كردن خدا گريزگاهى
بيابند؟ اگر آنها توانستند اين مشركين هم خواهند توانست.
(إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ
هُوَ شَهِيدٌ) كلمه قلب به معناى آن نيرويى است كه
آدمى به وسيله آن تعقل مىكند و حق را از باطل تميز مىدهد، و خير را از شر جدا
مىكند و بين نافع و مضر فرق مىگذارد. و اگر تعقل نكند و چنين تشخيص و جداسازى
نداشته باشد، در حقيقت وجود او مثل عدمش خواهد بود، چون چيزى كه اثر ندارد وجود و
عدمش برابر است. و معناى القاء سمع همان گوش دادن است، گويا انسان در هنگام گوش
دادن به سخن كسى گوش خود را در اختيار او مىگذارد، تا هر چه خواست به او بفهماند.
و كلمه شهيد به معناى حاضر و مشاهده كننده است.
و
معناى آيه اين است كه: در آنچه از حقائق كه از آن خبر داديم، و آنچه از داستانهاى
امتهاى هلاك شده كه بدان اشاره نموديم تذكرى است كه هر كس تعقل كند با آن متذكر
مىگردد، و آنچه خير و نفعش در آن است انتخاب مىنمايد و هر كس كه گوش