responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 18  صفحه : 512

خدا بخواهد شهر و قريه‌اى را دچار زلزله كند، به آن كوه دستور مى‌دهد تا ريشه‌هاى خود را تكان دهد- البته آن ريشه‌اى را كه از كنار اين قريه عبور كرده- كوه هم آن ريشه خود را تكان مى‌دهد، و آن محل را مى‌لرزاند، از اين جهت است كه يك جا زلزله مى‌شود، و جاى ديگر نمى‌شود[1].

مؤلف: قمى هم به سند خود از يحيى بن ميسره خثعمى، از امام باقر (ع) نظير آن روايت را از عبد اللَّه بن بريده، و روايت ديگرى را كه در معناى آن است بدون ذكر سند، و بدون ذكر نام امام نقل كرده و فرموده: كوهى محيط به دنيا است كه در وراى آن ياجوج و ماجوج قرار دارند[2].

و به هر حال اين روايات به هيچ وجه قابل اعتماد نيستند، و امروز بطلان آنها يا ملحق به بديهيات است و يا خود بديهى است.

و در تفسير قمى در ذيل جمله‌(فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْ‌ءٌ عَجِيبٌ) گفته: اين آيه در باره ابى بن خلف نازل شد كه به ابى جهل گفت: نزديك من بيا تا تو را از محمد 6 به شگفت آورم. آن گاه يك تكه استخوان در دست گرفت آن را خرد كرد، بعد گفت: اى محمد تو معتقدى كه اين استخوان زنده مى‌شود؟ اينجا بود كه خداى تعالى فرمود:

(بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ)[3].


[1] الدر المنثور، ج 6، ص 102.

[2] تفسير قمى، ج 2، ص 323.

[3] تفسير قمى، ج 2، ص 323.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 18  صفحه : 512
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست