نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 349
راه عبوديت
و پيروى خواستههاى خدا قرار دارند، نه كفار.
مؤمنين،
ولى و مولايى دارند كه خداى سبحان است، هم چنان كه فرموده:(ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا) و نيز
فرموده:(اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا)[1] و
اما كفار بتها و يا ارباب را مولاى خود گرفتند، در نتيجه همانها مولاى ايشانند،
البته مولاى خيالى، هم چنان كه قرآن بر اساس اين خيال باطل آنان، به نوعى تهكم و
تمسخر فرموده:(وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ)[2] و
بر اساس واقع و حقيقت امر، اين ولايت خيالى را نفى نموده مىفرمايد:(وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ) آن گاه
ولايت آنها را بطور مطلق، يعنى هم در تكوين و هم در تشريع نفى نموده مىفرمايد:(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ)[3] و
نيز فرموده:(إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ
آباؤُكُمْ)[4].
پس
معناى آيه اين است كه: يارى خدا از مؤمنين و تثبيت اقدام آنان و خذلان كفار و
اضلال اعمال آنان و عقوبتشان همه به اين علت بود كه خدا مولاى مؤمنين و ولى ايشان
است، و كفار مولايى كه ياريشان كند و اعمالشان را بسوى هدف هدايت كند و از عقوبت
خدا نجاتشان دهد ندارند.
از
آنچه گفتيم ضعف اين نظريه روشن شد كه بعضى[5]
گفتهاند: كلمه مولى در آيه تنها به معناى ناصر است نه مالك، چون اگر
به معناى مالك هم باشد، با آيه:(وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ
مَوْلاهُمُ الْحَقِّ)[6]
منافات خواهد داشت، و دليل ضعف آن روشن است.
(إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ
تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ
كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ) در اين آيه
بين دو طائفه مقايسه شده. و اثر ولايت خدا براى مؤمنين و نيز عدم ولايتش براى كفار
از حيث عاقبت و آخرت بيان شده است، مىفرمايد مؤمنين داخل بهشت شده، كفار مقيم در
آتش خواهند گشت.