نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 189
(أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا
لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ)
منظور از كلمه سر اسرارى است كه در دلهاى خود پنهان مىدارند، و منظور
از كلمه نجوى سخنان بيخ گوشى است كه با يكديگر دارند، سخنانى كه
مىخواهند ديگران نشنوند. و چون سر عبارت است از حديث نفس لذا از علم خدا بدان و
از اطلاع خدا به سخنان بيخ گوشى آنان تعبير كرد به اينكه خدا آن را مىشنود.
(بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ)- يعنى بله
ما سر و نجواى ايشان را مىشنويم و فرستادگان ما هم كه موكل بر ايشانند تا
اعمالشان را بنويسند كارهاى ايشان را مىنويسند و حفظ مىكنند.
(قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ) در
اين آيه الوهيت فرزند را از راه ابطال اصل وجود فرزند براى خدا و اينكه اگر چنين
چيزى بود من اولين پرستنده آن فرزند بودم ابطال مىكند. و اگر ان
شرطيه را استعمال كرد و لو شرطيه را كه دلالت بر امتناع دارد استعمال
نكرد با اينكه مقتضاى مقام اين بود كه بفرمايد لو كان للرحمان ولد
براى اين است كه طرف مقابل را كمى از مقام لجبازيشان پايين آورده، به انصاف وادار
سازد.
[وجوه
مختلف در معناى آيه:(قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ
فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ)]
و
معناى آيه اين است كه: به ايشان بگو اگر براى رحمان فرزندى مىبود- آن طور كه
مشركين مىپندارند- خود من اولين كسى بودم كه او را مىپرستيدم، و حق نبوتش را
اداء مىكردم، چون اگر بود قهرا هم سنخ پدرش بود، و ليكن من مىدانم كه چنين
فرزندى وجود ندارد، و به همين جهت كسى را به عنوان فرزند خدا نمىپرستم نه به خاطر
اينكه فرزند خدا هست ولى من با او دشمنى دارم.
مفسرين[1]
براى اين آيه معانى ديگرى ذكر كردهاند كه اينك از نظر خواننده مىگذرد.
1-
معنايش اين است كه: اگر براى خدا آن طور كه شما مىپنداريد فرزندى مىبود، باز من
او را نمىپرستيدم، و تنها خداى يگانه را مىپرستيدم، نه آن فرزندى كه شما
مىپنداريد.
2-
اينكه حرف ان نافيه است و معنايش اين است كه: بگو براى خدا فرزندى
نيست پس من در بين شما اولين كسى هستم كه داراى توحيد در عبادتم.