نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 475
متوسل
مىشوند به اعتراف به گناهان خود، هم چنان كه آيه مورد بحث آن را حكايت مىكند، به
اينكه تا در دنيا بودند خود را در اراده و افعال آزاد و مستقل مىدانستند، به طورى
كه مىتوانستند بدون هيچ رادعى هر چيزى را بخواهند و هر كارى را بكنند، بدون اينكه
حساب و كتابى در نظر داشته باشند، و بدون اينكه صواب و خطايى بفهمند.
از
اين بيان روشن مىشود كه به چه وجهى جمله(فَاعْتَرَفْنا
بِذُنُوبِنا) را با حرف فاء بر جمله(أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ) مترتب كرد
و آن را فرع اين قرار داد. آرى، اعتراف در حقيقت فرع و مترتب بر يقين يافتن به
معاد است، چون وقتى اين يقين پيدا شود، يقين ديگرى به دنبالش پيدا مىشود، و آن
اين است كه انحرافهايشان از راه خدا ضلالت و گناه بود.
[مراد
از دو اماته و دو احياء در سخن كفار در جهنم:(رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ ...)
و وجوه مختلف در اين باره]
و
مراد از اينكه گفتند:( أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ
أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ)- دو بار ما را ميراندى و دو بار
زنده كردى - به طورى كه بعضى[1] گفتهاند-
ميراندن در آخرين روز زندگى دنيا و زنده كردن در برزخ است و سپس ميراندن از برزخ،
و زنده كردن در قيامت براى حساب است. پس آيه شريفه كه سخن از دو ميراندن و دو زنده
كردن دارد، اشاره به ميراندن بعد از زندگى دنيا و ميراندن بعد از زندگى در برزخ، و
احياى در برزخ، و احياى در قيامت مىكند، چون اگر زندگى در برزخ نبود، ديگر
ميراندن دومى تصور صحيحى نداشت، چون هم ميراندن بايد بعد از زندگى باشد و هم احيا
بايد بعد از مردن و هر يك از اين دو بايد مسبوق به خلافش باشد و گرنه
اماته و احياء نمىشود.
در
نتيجه زندگى داراى سه مرحله مىشود: يكى زندگى در دنيا، دوم در برزخ، سوم در
قيامت، و كفار در اين كلام خود متعرض حيات دنيوى نشدهاند، و گرنه مىبايستى گفته
باشند: و أحييتنا ثلاثا- و ما را سه زندگى دادى با اينكه زندگى دنيا
هم احيا بود، براى اينكه اين زندگى هم بعد از مرگ يعنى بعد از دورانى واقع شده، كه
هنوز روح در بدن دميده نشده.
و
علتش اين است كه: مرادشان از احيا آن احيايى بوده كه باعث پيدا شدن يقين به معاد
گشته، و آن عبارت است از احياى در برزخ، و احياى در قيامت. و اما زندگى دنيا هر
چند كه آن هم احيا است و ليكن به خودى خود باعث پيدا شدن يقين به معاد نيست، به