نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 397
كه جمله(فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ
السَّمِيعُ الْعَلِيمُ)[1] به آن تصريح دارد.
(وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ
مِنْ مُضِلٍّ ...) اين آيه مشتمل بر دو جمله عكس هم است كه به
عنوان دو ضابطه كلى ايراد شده و به همين جهت با اينكه در آيات قبل ضميرى به
اللَّه برمىگردانيد، در اين جا خود اين نام مقدس را آورده، پس اين آيه از
قبيل به كار بردن اسم ظاهر در جاى ضمير است.
و
در اينكه دنبال جمله(أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ ...)
فرمود:(وَ مَنْ يُضْلِلِ ...) خود اشاره
است به اينكه اين تهديد كنندگان كه رسول خدا 6 را به خدايان خود تهديد مىكردند،
تا ابد به سوى ايمان راه نمىيابند، و سعى و تلاششان به نتيجه نمىرسد و هرگز به
آرزوى خود در باره رسول خدا 6 و اميدهاى خامشان نمىرسند، براى اينكه خدا او را
كه هدايت كرده هرگز گمراه نمىكند.
و
استفهام در جمله(أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ)،
استفهامى است تقريرى، يعنى مطلب همين طور است، خدا عزيز و داراى انتقام است، و اين
خود تعليلى روشن است براى جمله(وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ
...)، براى اينكه عزت خدا و انتقام داشتن او، اقتضا مىكند از كسى كه حق
را انكار و بر كفر خود اصرار ورزيده انتقام بگيرد و انتقامش اين است كه او را
گمراه كند و ديگر راهنمايى نباشد كه او را هدايت كند، چون خداى تعالى عزيزى است كه
كسى بر اراده او غالب نمىشود، و عكس قضيه نيز چنين است، يعنى اگر او كسى را به
پاداش تقوا و احسانش هدايت كند، ديگر احدى نمىتواند آن هدايت شده را گمراه نمايد.
و
در تعليل مزبور اين دلالت هست كه اضلال خدايى به عنوان مجازات است و گر نه خدا
ابتداء هيچ كس را گمراه نمىكند. و اين نكته مكرر در اين كتاب خاطرنشان شده است.
بحث
روايتى [ (رواياتى در ذيل آيه:(أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ
صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ ...)،(عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ) و مراد از(الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ ...) و ...)]
از
روضة الواعظين شيخ مفيد (رحمت اللَّه عليه) نقل شده، كه وى از رسول خدا 6 روايت
كرده كه بعد از تلاوت آيه( أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ
صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى)
[1] خداوند شما را از شر و آسيب آنان نگاه مىدارد، چون او دعاى
اهل ايمان را مىشنود. سوره بقره، آيه 137.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 397