نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 389
كه سراسر
قرآن آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند، و هيچ آيهاى با آيه ديگر ضديت
ندارد مشابه يكديگر هستند.
مثانى - اين كلمه جمع مثنيه است كه به معناى معطوف است، و قرآن
را مثانى خوانده، چون بعضى از آياتش انعطاف به بعضى ديگر دارد، و هر
يك ديگرى را شرح و بيان مىكند، بدون اينكه اختلافى در آنها يافت شود و يكديگر را
نفى و دفع كنند، هم چنان كه فرموده:(أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ
الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً
كَثِيراً)[1].
(تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ)-
اين جمله مانند جملات قبل كتاب را وصف مىكند، نه اينكه جملهاى ابتدايى و نو
باشد. و كلمه تقشعر از مصدر اقشعرار است كه به معناى جمع
شدن پوست بدن است به شدت، از ترسى كه در اثر شنيدن خبر دهشت آور و يا ديدن صحنهاى
دهشت آور دست مىدهد. و اين جمع شدن پوست بدن اشخاص در اثر شنيدن قرآن، تنها به
خاطر اين است كه خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده مىكنند، پس در چنين
وضعى وقتى كلام خدا را بشنوند، متوجه ساحت عظمت و كبريايى او گشته و خشيت بر
دلهايشان احاطه مىيابد و پوست بدنهايشان شروع به جمع شدن مىكند.
(ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ)-
كلمه تلين متضمن معناى سكون و آرامش است، چون اگر چنين نبود احتياج
نداشت كه با حرف الى متعدى شود، پس معنايش اين است كه: بعد از جمع شدن
پوستها از خشيت خدا، بار ديگر پوست بدنشان نرم مىشود. و دلهايشان آرامش مىيابد،
چون به ياد خدا مىافتند، و با همان ياد خدا آرامش مىيابند.
در
جمله قبلى كه جمع شدن پوستها را بيان مىكرد، سخنى از قلوب به ميان نياورد، براى
اينكه مراد از قلوب جانها و نفوس است و جان اقشعرار يعنى
جمع شدن پوست ندارد، عكس العمل جانها در برابر قرآن همانا خشيت و ترس است.
(ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ)- يعنى اين
حالت جمع شدن پوست از شنيدن قرآن كه به ايشان دست مىدهد و آن حالت سكونت پوستها و
قلبها در مقابل ياد خدا، هدايت خداست، و اين تعريف ديگرى است براى هدايت از طريق
لازمه آن.
[1] چرا در قرآن تدبر نمىكنند، و نمىانديشند كه اگر اين كتاب
از ناحيه غير خدا بود اختلافهاى بسيارى در آن مىيافتند. سوره نساء، آيه 82.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 389