responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 17  صفحه : 218

و گفت: من بيمارم (89).

مردم شهر به ناچار او را به حال خود گذاشته به بيرون شهر رفتند (90).

ابراهيم كه شهر را خالى از اغيار ديد به سوى خدايان ايشان رفت (و ديد كه بر حسب معمول هر عيدى، طعام پيش روى آنهاست) پرسيد: پس چرا نمى‌خوريد؟ (91).

(و چون جوابى نشنيد) گفت: چرا حرف نمى‌زنيد؟! (92).

پس با نيروى هر چه تمام‌تر بر آنها كوفت (و همه را خرد كرد) (93).

مردم شهر كه خبردار شده بودند سراسيمه به سوى او شتافتند (94).

ابراهيم پرسيد چيزى را كه خودتان مى‌تراشيد مى‌پرستيد؟ (95).

با اينكه خدا شما و عمل شما را آفريده؟ (96).

گفتند بايد براى سوزاندنش آتشخانه‌اى بسازيد و او را در آتش بيفكنيد (97).

آرى آنها نقشه اين كار را مى‌كشيدند ولى خدا پستشان كرد (98).

(ابراهيم پس از نجات از آتش) گفت من به سوى پروردگارم خواهم رفت و او به زودى مرا راهنمايى مى‌كند (99).

پروردگارا فرزندى به من بده كه از صالحان باشد (100).

ما هم او را به فرزندى حليم بشارت داديم (101).

همين كه به حد كار كردن رسيد بدو گفت پسرم در خواب مى‌بينم كه تو را ذبح مى‌كنم نظرت در اين باره چيست؟ گفت پدرجان آنچه مامور شده‌اى انجام ده كه به زودى ان شاء اللَّه مرا از صابران خواهى يافت (102).

همين كه تسليم امر خدا شدند و ابراهيم او را به زمين انداخت و پهلوى صورتش را به زمين نهاد (103).

ما او را ندا داديم كه اى (104).

ابراهيم ماموريت را به انجام رساندى ما اين چنين نيكوكاران را جزا مى‌دهيم (105).

اين به راستى آزمايشى بس آشكارا بود (106).

و آن ذبح را به ذبحى بزرگ عوض كرديم (107).

و نام نيكش را در آيندگان حفظ نموديم (108).

سلام بر ابراهيم (109).

ما اين چنين نيكوكاران را جزاء مى‌دهيم (110).

آرى راستى او از بندگان مؤمن ما بود (111).

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 17  صفحه : 218
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست