نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 199
و استعداد
آن را داشتند كه به سوى بهشت هدايت شوند، خدا هم جز هدايت كارى ندارد، ولى خود
آنان كارهايى كردند كه هدايت خدا مبدل به هدايت به سوى دوزخ شود، و اين تعبير نظير
تعبيرى است كه در آيه (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ)- پس به عذاب دردناك بشارتشان بده آمده، چون در اين آيه نيز خود كفار
بشارت خداى را مبدل به بشارت به سوى عذاب كردند [1].
[مراد
از سؤال در(وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ)
سؤال از چيست؟]
(وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ بَلْ هُمُ الْيَوْمَ
مُسْتَسْلِمُونَ) در مجمع البيان مىگويد: وقتى كسى مىگويد
وقفت انا معنايش اين است كه:
من
ايستادم، وقتى هم بگويد: وقفت غيرى معنايش اين است كه: من فلانى را به
ايستادن و توقف وادار كردم. خلاصه كلمه وقف هم لازم و بدون مفعول
استعمال مىشود و هم متعدى، ولى بعضى از بنى تميم وقتى مىخواهند متعدى استعمالش
كنند، به باب افعالش برده مىگويند اوقفت الدابة- من حيوان را نگه
داشتم و خلاصه در صورت تعدى از باب افعال استفاده مىكنند، و ثلاثى مجرد را
در مورد تعدى به كار نمىبرند[2].
و
بنا به گفته وى معناى جمله و قفوهم اين مىشود كه ايشان را نگه داريد
و نگذاريد بروند كه بايد بازخواست شوند. و از سياق استفاده مىشود كه اين امر به
بازداشت و بازخواست، در سر راه جهنم صورت مىگيرد.
و
در اينكه از چه چيز بازخواست مىشوند، كلمات مفسرين مختلف است، بعضى[3]
گفتهاند: از اينكه آيا از عهده كلمه لا اله الا اللَّه
برآمدهاند يا نه؟ و بعضى[4] ديگر
گفتهاند: از اين كه آيا شكر آب خنك را به جاى آوردهاند يا خير؟ و اين سؤال
از باب استهزاى ايشان است . و بعضى[5]
ديگر گفتهاند: از اينكه آيا ولايت على (ع) را كه بدان مامور بودند چگونه و
تا چه حد رعايت كردند؟ .
و
اين وجوه بر فرض كه درست باشد، هر يك به يكى از مصاديق اشاره دارند، نه اينكه
منحصرا از فلان چيز بازخواست خواهند كرد، و از سياق برمىآيد كه مطلب مورد
بازخواست همان مطلبى است كه جمله(ما لَكُمْ لا
تَناصَرُونَ) مشتمل بر آن است، مىفرمايد:
شما را چه شده كه يكديگر را يارى نمىدهيد، همان طور كه در دنيا پشتيبان يكديگر
بوديد و در برآوردن حوائج خود، و به مقصد رسيدن، از يكديگر كمك مىگرفتيد؟ .
و
جمله بعدش كه مىفرمايد: (بَلْ هُمُ الْيَوْمَ
مُسْتَسْلِمُونَ)- آخر ايشان امروز تسليم