نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 550
است، و جمله
مورد بحث عطف است بر جمله(كانَ لِسَبَإٍ) و مراد از
قرايى كه فرموده (در آن بركت نهاديم، قراى شام است، و مراد از اينكه فرموده: قرايى
ظاهره بود، اين است كه نزديك به هم و پشت سر هم قرار داشتند، به طورى كه از اين
قريه آن قريه ديده مىشد.
(وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ)- يعنى سير در آن قراء را به نسبتى
متناسب قرار داديم، نه مختلف، به طورى كه نسبت مسافت بين اولى و دومى، برابر بود
با نسبت مسافتى كه بين دومى و سومى بود،(سِيرُوا فِيها
لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ) در اين جمله كلمه قول در تقدير است،
و تقدير آن قلنا سيروا ... است، يعنى و به ايشان گفتيم كه: در اين
قريهها سير كنيد، در حالى كه ايمن باشيد، اگر خواستيد در روز گردش كنيد، و اگر
خواستيد در شب، و خلاصه معنا، اين است كه آن چنان امنيت در اين قراء برقرار كرديم،
كه سير شب و روز در آنها فرقى نداشت، هر وقت مىخواستند مىتوانستند با آرامش خاطر
به سير بپردازند.
(فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ...)
يعنى ما اين نعمتها را در اختيار آنان قرار داديم، ميوههاى فراوان، و نزديكى
قريهها به يكديگر و امنيت راهها و آسانى سير و فراخى زندگى، از زيادى نعمت ملول
شده، و به تنگ آمدند و گفتند: پروردگارا بين سفرهاى ما دورى بينداز، يعنى
سفرهايمان را طولانى كن، تا مسافتهاى دور برويم، و بار سفر دور ببنديم، بيابانها و
باديهها بپيماييم، و اين كفران و طغيانى بود از ايشان، همان طور كه بنى اسرائيل
كفران و طغيان كرده، از من و سلوى به ستوه آمدند، و تقاضاى سير و پياز كردند.
كوتاه
سخن اينكه خداوند نعمت را بر آنان تمام كرد، هم در سفر كه سفرهايشان را كوتاه و
راههايشان را امن و نعمت را فراوان كرد، و هم در حضر، و انتظار داشت كه شكر
نعمتهايش را به جا آورند، ولى آنان كفران نعمت كردند، هم در سفر، و هم در حضر،
خداوند هم در عذابى كه خودشان خواستند شتاب نمود، شهرها و ديارشان را خراب، و
جمعشان را پراكنده ساخت.
و
بنا بر اين جمله(رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا)
پيشنهاد عذابى بود، كه خود آنان كردند، البته پيشنهاد ضمنى، چون معناى كلامشان
مستلزم همين بود كه شهرها و ديارشان ويران گرديد.(وَ
ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) و با ارتكاب گناهان به خود ستم
كردند.
(فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ)
يعنى ما عينى و اثرى از آنان باقى نگذاشتيم، و جز داستانها چيزى از ايشان باقى
نگذاشتيم. اسمايى شدند، بدون مسمى، و جز در وهم متوهم، و خيال متخيل، وجودى
برايشان
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 550