نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 445
(ع) با سپر
خود به استقبالش رفت، و عمرو شمشير خود را بر سپر او فرود آورد و دو نيمش كرد، و
از شكاف آن فرق سر آن جناب را هم شكافت، و على (ع) شمشير خود را بر رگ گردن او
فرود آورد، و به زمينش انداخت.
و
در روايت حذيفه آمده كه على (ع) پاهاى عمرو را با شمشير قطع كرد، و او به پشت به
زمين افتاد، و در اين گير و دار غبار غليظى برخاست و هيچ يك از دو لشكر
نمىدانستند كدام يك از آن دو نفر پيروزند، تا آن كه صداى على به تكبير بلند شد،
رسول خدا فرمود: به آن خدايى كه جانم در دست اوست على او را كشت، و اولين كسى كه
به سوى گرد و غبار دويد عمر بن خطاب بود، كه رفت، و برگشت و گفت: يا رسول اللَّه
6 عمرو را كشت، پس على سر از بدن عمرو جدا نمود و نزد رسول خدا 6 آورد، در
حالى كه رويش از شكرانه اين موفقيت چون ماه مىدرخشيد.
حذيفه
مىگويد: پس رسول خدا 6 به وى فرمود: اى على بشارت باد تو را كه اگر عمل امروز
تو در يك كفه ميزان، و عمل تمامى امت در كفه ديگر گذاشته شود، عمل تو سنگينتر
است، براى اينكه هيچ خانهاى از خانههاى شرك نماند، مگر آنكه مرگ عمرو خوارى را
در آن وارد كرد، هم چنان كه هيچ خانهاى از خانههاى اسلام نماند، مگر آنكه با
كشته شدن عمرو عزت در آن داخل گرديد.
و
از حاكم ابو القاسم نيز آمده كه به سند خود از سفيان ثورى، از زبيد ثانى، از مرة،
از عبد اللَّه بن مسعود، روايت كرده كه گفت: وى آيه را چنين مىخواند: و كفى
اللَّه المؤمنين القتال بعلى .
همراهان
عمرو، بعد از مرگ وى فرار كردند، و از خندق پريدند، و مسلمين به دنبالشان شتافتند،
نوفل بن عبد العزى را ديدند كه در داخل خندق افتاده او را سنگ باران كردند، نوفل
به ايشان گفت كشتن از اين بهتر است، يكى از شما پايين بيايد، تا با او بجنگم، زبير
بن عوام پايين رفت، و او را كشت، ابن اسحاق مىگويد على (ع) با ضربتى كه به ترقوه
او وارد آورد به قتلش رسانيد، و ضربتش آن چنان شديد بود كه نيزه فرو رفت، و از
آنجا بيرون آمد.
آن
گاه مشركين به رسول خدا 6 پيام دادند كه مردار عمرو را به ده هزار به ما بفروش،
رسول خدا 6 فرمود: مردار او مال شما، و ما از مردهفروشى رزق نمىخوريم، و در
اين هنگام على (ع) اشعارى سرود، كه چند بيت آن را مىخوانيد:
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 445