نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 577
ندارند و اين از لطيفترين احتجاجات قرآنى
است.
(وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ
فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ ...) كلمه منكر مصدر ميمى به معناى انكار است و مراد
از شناختن انكار در روى كفار شناختن اثر انكار و كراهت است. و
كلمه يسطون از سطوت است كه- بنا به آنچه در مجمع البيان
آمده- به معناى اظهار حالتى خشمگين و وحشتآور است. مىگويند: سطا عليه،
يسطو، سطوة و سطاوة يعنى خشم گرفت بر او و و الانسان مسطو عليه
يعنى انسان مورد خشم قرار گرفت. و كلمه سطوت و بطش هر دو
به يك معنا است[1].
و معناى آيه اين است كه: چون آيات مرا برايشان تلاوت كنى، در حالى كه
آيات ما واضح الدلاله است در عين حال آثار انكار را در چهرههاى كفار مشاهده
مىكنى، آن قدر كه گويى از شدت خشم نزديك است بر خوانندگان قرآن بشورند.
جمله(قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ
بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ) تفريع بر انكار مشركين و
احترازشان از شنيدن قرآن است، يعنى به آنان بگو: پس مىخواهيد خبر دهم شما را به
چيزى كه از شنيدن قرآن برايتان ناگوارتر است، اگر مىخواهيد بگوييد شما را از آن
خبر دهم كه مواظب خود باشيد و از آن بپرهيزيد اگر اهل پرهيز هستيد.
و جمله(النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ
الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ)
بيان همان بدتر است، يعنى آنكه گفتيم برايتان ناگوارتر است. و جمله(وَعَدَهَا اللَّهُ ...)
بيان شر بودن آن است.
[تمثيلى براى نفى الوهيت آلهه مشركين و بيان عدم دخالت آنها در خلق
و تدبير موجودات]
(يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا
لَهُ) كلمه مثل به معناى وصفى است كه چيزى را در آن حالى كه
هست مجسم كند، چه اينكه آن وصف واقعيت خارجى داشته باشد، و چه اينكه صرف فرض و
خيال باشد، مانند مثلهايى كه در قالب گفتگوى حيوانات يا جمادات با يكديگر
مىآورند. و ضرب مثل، به معناى اين است كه مثل در اختيار طرف بگذارى، و گويى پيش
روى او نصب كنى تا در آن تفكر و مطالعه كند مانند زدن خيمه كه معنايش نصب آن است
براى سكونت.
و اين مثلى كه آيه مورد بحث از آن خبر مىدهد، قول خداوند متعال است
كه مىفرمايد:
(إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ
يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ
شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ) و معنايش اين است كه
اگر فرض شود كه خدايان ايشان بخواهند يك مگس- كه