نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 529
منافعى است كه در آن ايام از راه خريد و
فروش عايد حاج مىشود، كه سرآمد مناسك حج كنار خانه خدا است، چون آنجا آخرين عمل،
كه همان طواف است انجام مىشود.
(وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا
اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ ...) كلمه منسك مصدر ميمى، و اسم زمان و مكان است از
نسك و در اينجا از ظاهر جمله(لِيَذْكُرُوا
اسْمَ اللَّهِ) بر مىآيد كه مصدر ميمى و به معناى
عبادت باشد، عبادتى كه مشتمل بر قربانى و ذبح هم هست.
و معنايش اين است كه: ما در امتهاى گذشته آنهايى كه ايمان داشتند،
عبادتى با پيشكش قربانى قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه
خدايشان روزى كرده بود ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتى نيستيد كه
قربانى برايتان مقرر شده بلكه براى قبل از شما هم مقرر شده بود.
(فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا)- يعنى وقتى خداى شما همان خدايى باشد كه براى امتهاى گذشته نيز
احكام شما را تشريع كرده، پس بدانيد كه معبود شما و آن امتها يكى است پس اسلام
بياوريد، تسليمش شويد به اينكه عمل خود را خالص و تنها براى او به جا بياوريد، و
در قربانيهاى خود به خدايى ديگر تقرب مجوييد. بنا بر اين، حرف فاء در
جمله فالهكم براى تفريع سبب بر مسبب، و در جمله(فَلَهُ أَسْلِمُوا) براى تفريع مسبب بر سبب است.
(وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ)-
در اين جمله اشارهاى است به اينكه هر كه براى خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته
باشد او از مخبتين است، و آن وقت خود قرآن كريم مخبتين را
چنين تفسير فرموده:(الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ
اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ
الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ) و انطباق اين چند صفتى كه در آيه شريفه در تفسير اخبات
آمده با كسى كه حج خانه خدا را با اسلام و تسليم به جا مىآورد، روشن است چون صفات
مذكور عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق كه همهاش در حج
هست.
(وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ
لَكُمْ فِيها خَيْرٌ ...) كلمه بدن - به
ضم باء و سكون دال- جمع بدنه - به دو فتحه- كه عبارت است از شتر چاق و
درشت. و در سابق گفتيم كه اگر آن را از شعائر خوانده به اعتبار اين است كه قربانى
خدا شده است.
(فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ)- كلمه صواف جمع صافة است. و معناى صافه
بودن آن اين است كه ايستاده باشد دستها و پاهايش برابر هم و دستهايش بسته باشد.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 529