نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 434
و در كتاب علل، به سندى كه به عبد اللَّه بن
هلال دارد، از او روايت كرده كه گفت:
امام صادق (ع) فرمود: وقتى ابراهيم (ع) به آتش افتاد، جبرئيل در هوا
او را ديدار نموده گفت: آيا حاجتى دارى؟ فرمود: به تو نه[1].
مؤلف: در عدهاى روايات داستان پرتاب كردن او را به وسيله منجنيق، از
طرق عامه و خاصه وارد شده، و همچنين اينكه جبرئيل به او گفت: آيا حاجتى دارى يا
نه، و پاسخى كه ابراهيم به وى داد.
و در كتاب الدر المنثور است كه فاريابى و ابن ابى شيبه و ابن جرير،
از على بن ابى طالب (ع) روايت كردهاند كه در ذيل آيه(قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً) فرمود: آن چنان سرد شد كه
سرما او را آزار داد، تا وقتى كه خطاب شد سلاما كه از شدت آن كاسته
شد، و مطبوع و بىآزار گشت[2].
[چند روايت راجع به اينكه خداوند امامت را در ابراهيم 7 و ذريه او قرار داد]
و در كافى و عيون از حضرت رضا (ع) در حديثى كه راجع به امامت است
آورده كه فرمود: سپس خداى عز و جل او را (يعنى ابراهيم را) اكرام كرد، به اينكه او
را امام قرار داد، و امامت را در ذريه او، يعنى اهل صفوت و طهارت از ايشان قرار
داد و فرمود:
(وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ
كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ
أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ
الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ)، و امامت هم چنان در
ذريه او بود، و هر يك از ديگرى ارث مىبرد، و هم چنان قرن به قرن، و دست به دست
گشت تا رسول خدا 6 آن را ارث برد، و خداى تعالى در اين باره فرموده:(إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ
اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ
الْمُؤْمِنِينَ) پس مساله امامت مقام خاصى است كه خدا به
هر كه بخواهد روزى مىكند.
بعد از رسول خدا 6 على (ع) به امر خداى عز و جل متقبل آن شد، و به
همان رسم در ميان فرزندان آن جناب، البته فرزندان اصفيايش كه خدا علم و ايمانشان
داده بود:(قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ
لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ)
بگرديد كه تا روز بعث در ميان فرزندان آن جناب هست، چون بعد از رسول خدا 6 ديگر
پيغمبرى نخواهد بود[3].